دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.
دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.

کوچه دروازه دیزباد؛ مکانی مملو از خاطره

«دیزباد وطن ماست»- یکى از کوچه هاى بالاى ده که در کال دروازه قرار دارد به نام کوچه دروازه مشهور است. در این نوشتار پروفسور شاهرخ میرشاهی به معرفی این کوچه می پردازد و ضمن آن خاطره ای را از کوچه دروازه دیزباد نقل می کند.

 از بخش بالاى کوچه دروازه  راهى به طرف کوه می رفت راه 'سرگو' نام داشت که از آنجا  نیز به نوحصار می توانستیم برویم. 

 این کوچه در زمانى که در دیزباد بودم از تنور عمو على اصغر یا تنور بغل (باباى سلمان ، محمد و سروى) آغاز می شد و تا باغهاى زیر ده بالا  به پایان می رسید. چون  در این کوچه به دنیا آمده ام در باره آن می نویسم.

 اگر پشت به کوه دروازه بایستیم در سمت راست به ترتیب خانواده هایى که نام می برم زندگى می کردند. 

پس از تنور خانه عمو على اصغر که خانمش ماه نسا نام داشت خانه ما بود که با خانواده عمو یم محمد حسین میرشاهى که خانمش خانم بى بى  خواهر آقاى فریدون  استا حسین است  زندگى می کردیم. 




در این خانه که بگونه حولى بود و در میان این حولى درخت توتى وجود داشت که خشک شد فرزندان دو خانواده زندگى می کردند. در زیر این خانه خانواده پسرخاله على اکبر زندگى می کردند و خانمش مریم خواهر آقاى محمد خان عراقى بود و چهار فرزند داشتند. پاینتر خانه پدر بزرگ پدریم عباس ابراهیم بود که خانمش (مادر بزرگ) فاطمه نام داشت که خواهر حسین حسین  پدر شیرعلى بود. 

در اینجا مهمانخانه پدربزرگ روى کوچه بود و راه در زیر همین خانه بود و درخت بزرگ توتى نیز وجود داشت که اکنون آن  درخت خشک شده است و خانه را ظاهرا خراب کرده اند. 

پایین راه، خانه کریم محمدعلى که خانمش کلثوم (دختر حسن میرشاهى، گلاب) و پنج پسر و سه دختر داشتند و به پایین ده نقل مکان کردند.

پائینتر خانه محمد ایسماعیل (قندچى) که خانمش  سلطان نام داشت و ٤ فرزند داشتند. در کنار خانه اینها خانواده مهندس کردى بودند که پدرشان کلبه محمد اسماعیل نام داشت و خانمش شهربانو. فکر میکنم چهار پسر و یک دختر  داشتند. زیر خانه آنها خانه کاظم بود که همسرش خدیجه نام داشت. گمان میکنم دو پسر و سه دختر داشتند. 

زیر راه کوچه ته در ادامه  خانه پسردائى کلبه جواد بود. او دو خانم داشت اولى ربابه که دو دختر داشت و دومى طیبه که چهار پسر و سه دختر.  و پس از آن در زیر خانه  پسردائى کلبه جواد خانه حاجى بک و هاجر است ، این اخرین خانه کوچه دروازه بود.   

در دست چپ ، پشت به کوه دروازه، نخست خانه عمو عید بود که خانمش سروى  نام داشت که سه فرزند داشتند. پائینتر خانه عمو  محمد على بخش برادر عید محمد بود که با مادرش فاطمه زندگى می کردند.  چشم عمو محمد با وجود یک تراخم شدید بینائیش را از سالها پیش از دست داده بود. 

زیر خانه آنها خانه محمد حسین حاجى بک بود که خانمش سلیمه نام داشت.  آنها هشت فرزند داشتند. ٤ پسر و چهار دختر. در کنار خانه آنها خانواده حسنعلى ضیا الدین با خانمش حنیفه که دو پسر و دو دختر داشتند. زیر خانه آنها کوچه اى بود که در کنار آن خانواده عمو على بک محمد ولى با خانمش سلطان و یک پسر و چهار دختر نازنین زندگى می کردند. در کنا خانواده آنها خانواده قاسمعلى و خانواده شان که همسرش فاطمه نام داشت آنها دو پسر و سه دختر داشتند و على قاسمعلى پسر آنها است. 

زیر راه در امتداد کوچه دروازه خانواده  دختر عمه خدیجه بوده است که شوهرش زیر خاکول فوت کرده بود. او دو دختر و سه پسر داشت. 

در اینجا که راه کوچه بالاى بالاده با گوچه دروازه چهار راهى را تشکیل می دادند، چشمه اى به نام 'سرکریز' وجود داشت  و خانه دختر عمه خدیجه  در کنار این چشمه بود. پائینتر از خانه آنها خانواده محمد زین العابدین که از خویشان نزدیک ما بودند زندگى می کردند. او با همسرش فاطمه سه پسر و چهار دختر داشتند. 

ورودى خانه آنها از کوچه کوچکى بود که راه به خانه حین آقا نیز داشت. 

پائینتر خانه حسن مشهور به حنیفه. با خانمش سارا دو دختر داشتند.

خانه آنها کنار کوچه ته بود که روبرویش  در زیر راه خانه طوبا بود. خانم طوبا نیز دو پسر و یک دختر داشت.   زیر خانه آنها خانواده قاضى بودند. او و خانمش فاطمه یک دختر و یک پسر داشتند. و پایینتر خانواده حسینعلى زین العابدین  که  یک پسر و دو دختر داشت.   

ساختار خانواده ها و فرزندانشان در چند دهه پیش این چنین بود. افزون بر اینها اگر از بخش پایینى  کوچه به سوى بالا نگاه کنیم. دست چپ کوچه اى جدا می شد که خانواده  دختر دائى سکینه کلبه محمد (حیدرى ها)  در آن ساکن بودند. 

آنچه آوردم تنها خانه هاى کنار کوچه دروازه بود.  

ادامه بحث مراسم ازدواج در تاریخ دیزباد

«دیزباد وطن ماست»- هادی میرشاهر در دنباله(مراسم ازدواج دردیزبادقدیم وتسلسل تاریخی آن) از عیدبری یا خونچه بری می گوید و در مورد این موضوع به شکل مبسوط توضیح می دهد.

وی می نویسد: هرمردکه هنوزنامزدِخودرابخانه نبرده و به عبارتی عروسی نکرده معمولأ درایّام عیدنوروز یک عیدی بری دارد.

ملزومات عیدی بری عبارتند از:





  1. برنج:X  من  بسنگ هشت (هرمن سه کیلوگرم) یا سنگ نه (سه کیلو وده سیر) 
  2.  روغن: X من
  3. کفش: X جفت
  4.  جوراب:X  جفت
  5. یکدست لباس سنگین (گرانقیمت) وسبک ( ارزان قیمت)
  6. طلاجات: X مثقال
  7.  پشم: X من 
  8.  پنبه: X  من 

خرج مطبخ: 

  1. آرد: X من
  2. روغن: X من
  3. گوشت شانه پهلو: X من 

همه موارد فوق درقراردادی که مساوده می نامند و قبلأ و به امضأ طرفین خانواده عروس و داماد و حاضرین رسیده است.

                                                                                           

مراسم عیدی بری    

در یکی از اعیاد ملّی و یا مذهبی مثل عید نوروز یا غدیر، خانوادهِ پسر مقدار جنسی را که در مسوده نوشته بودند فراهم و راهی خانواده عروس می شوند.

 اقلام مطروحه عبارت بودند از: برنج و روغن، قند وچای، فلفل و زرچوبه کفش و جوراب، لباس و زیور آلات، مقداری پول به عنوان ته کفشی و ...

شماری اززنان فامیل وبستگان، این اقلام رادر خُنچه(مجمعه وسینی) گذاشته و روی سرخانم ها دایره زنان بخانه پدر عروس می برند. به این مراسم عیدی بُری می گفتند و خانواده دختر عدّه ای از زنان فامیل خود را دعوت کرده که این خُنچه ها را خالی کنند.

همه مدعوین درمنزل پدرعروس جشن و پایکوبی راه می اندازند و پس ازصرف نهار منزل عروس را ترک می کنند و دایره زنان به خانوادهِ داماد بر می گردند. خانواده دختر هم متقابلأ چیزهایی مثل پیرهنی یا قواره کت و شلوار و کفش که برای دامادشان خریده اند درخُنچه های خالی می گذاشتند و ازطرف خانواده عروس یک عدد دستمال  یا حوله کوچک بهرخُنچه بر  می دادند.

زیدی که دختردار بود تعریف می کرد: ما دختر دارها از اوّل تا آخر  وصلت مان کلاه سرمان می رود و فقط مسئله شیره مالی است. این اقلام خوراکی که آورده شده به مصرف نهار مدعوین دوطرف می رسد و در مقابل  پدر دختر مجبور است کت و شلوار و کفش خودش را برای داماد بفرستد. این هم دخترداری و خدمات خانواده داماد!


خاطره یک دیزبادی از مدرسه دیزباد

«دیزباد وطن ماست»- مدرسه دیزباد مملو از خاطره های دیزبادی هاست. خاطره هایی که غالب آن ثبت نشده اند و کم کم از خاطره ها محو می شوند. اما این خاطره که به زبان یکی از دانش آموزان آن مدرسه نوشته شده را با هم می خوانیم.

 خاطره ای از کلاس چهارم ابتدایی  زنگ ریاضی معلم خانم گل نبات بود.گفت کی میاد پای تخته؟ 

منم خیلی با شهامت دست بلند کردم   من را برد پای تخته درس ریاضی بپرسه. روتخته نوشت 25 تقسیم بر 5 ؟؟ جواب بده ؟؟ 

حالا من هر چی فک کردم بلد نبودم.

 می گفت بنویس منم دست وپا میلرزید و هیچی بلد نبودم. من را دعوا کرد و گفت باید بری زندان؛ به مبصر کلاس گفت برو اقای عراقی یا اقای نجم را بگو بیان.

;منم می ترسیدم و شرو به گریه کردن و التماس خانم یاد می گیرم ولی  اومدن خانم گل نبات با عصبانیت گفت ببرینش زندان تا شب همونجا باشه شب را همونجا بخوابه.

 بیشتر ترسیدم.  من را بردن زندان و تا عصر که زنگ خانه ها خورد همه رفتن بعد آقای نجم الدین در را باز کرد.

من را اورد بیرون; چشما پف کرده و قرمز ;مدرسه دو تا در داشت  منظور از زندان هم در اخر سالن مدرسه سمت در پشت که   یک اتاقی بود بشکه های نفت و چلیک های نفت و بخاریها و لوله های بخاری و همه  اونجا بود و خیلی هم تاریک بود. هیچ پنجره ای نداشت اتاق مثل گورستان تاریک بود.

 بوی نفت می داد و می گفتن اونجا مار داره. به اسم زندان مدرسه بود. هرکی درس بلد نبود و یا مشق نمی نوشت و شلوغی می کرد تو مدرسه جاش تو زندان بود.

 این هم خاطره من از مدرسه با خانم گل نبات با درس ریاضی : الان دیگه یاد گرفتم منا زندان نبرین خانم معلم *


مراسم نوحصار دیزباد بالا

«دیزباد وطن ماست»- نوحصار یکی از موضوعاتی است که درباره آن مطالب زیادی در اینترنت نوشته شده است. اما غالب مطالب حقیقت موضوع را به درستی و وضوح بیان نکرده اند. اساسا پژوهش قابل اتکایی در این خصوص انجام نشده است. در نوشته زیر که علی اصغر رحیم آبادی در مورد نوحصار نوشته، به برخی از جنبه های نوحصار اشاره شده است و به نظر می رسد که پژوهش بهتری نسبت به سایر پژوهش ها باشد اما حقیقت نوحصار ورای این موارد است و باید کار بیشتری بر روی آن انجام شود.



تجلی گاه یگانگی

در طول تاریخ یکی از موثرترین عوامل گردهمایی و تجمع انسانها، باورهای مذهبی و مناسک دینی مشترک بوده است. مراسم نوحصار روستای دیزباد نیز دارای این ویژگی است، به گونه ای که آن چه طیف وسیعی ازاهالی این روستاو اقشار مختلف اجتماعی را هر ساله در آخرین جمعه امرداد (مرداد) ماه به شرکت در این مراسم وا می دارد، داشتن یک اعتقاد مذهبی مشترک است. علاوه برریشه مذهبی داشتن ،کارکرد دیگر مراسم نوحصار این است که افراد هم کیش را در یک روز از سال گرد هم آورده و باعث انسجام مذهبی و تحکیم روابط فامیلی و خانوادگی در میان اهالی روستا به خصوص جماعت اسماعیلی می گردد . البته درحال حاضر پیروان مذهب شیعه اثنا عشری دیزبادنیزدر این مراسم شرکت می کنند و به اعتقاد آنها اینگونه نیست که مراسم نوحصار اختصاص به مذهبی داشته باشد وهمه درآن شرکت می کنند وعمومی می باشد.

جمعه آخر مرداد پررونق ترین روز دیزباد در سال است، در دیزباد دو فرقه شیعیان ۱۲ امامی و اسماعیلی در کنار هم زندگی می کنند. هیچ اختلافی هم با یکدیگر ندارند. همه شان با هم نسبت فامیلی دارند. یک چشمه دارند که آن را مقدّس می دانند. توی کوهشان چند سنگ نشان کرده اند و هر یک را به بهانه ای مقدّس می دانند. هر سال جمعه آخر مرداد همه اهالی حتّی از شهرهای دیگر و خارج از کشور می آیند و در مکان چشمه نوحصار گرد هم می آیند. در واقع این مراسم شبیه مراسم روز سیزده به در عید نوروز برگزار می شود، با این تفاوت که صبغه مذهبی داشتن به آن اعتبار و اهمیت خاصی در میان اهالی روستای دیزباد به ویژه جماعت اسماعیلی بخشیده است. این مراسم را نوحصار می گویند امّا به گفته برخی باید اسمش نوحه سال بوده باشد. چون موسم پس از گردآوری خرمن است و از قدیم الایام هر گاه محصول را درو میکردند به اسم یک ایزد شهید شونده نوحه خوانی داشته اند که اینجا به اسم حضرت علی دارند(۱). پیشینه سنت نوحصار را به زمان امام قلی خاکی خراسانی از شاعران و بزرگان مذهبی قوم، در قرن ده ویازده هجری قمری می رسانند. امامقلی(خاکی خراسانی) در یکی از شب ها که سرگرم گوش دادن به اشعارمذهبی در عبادتگاه است ،ناگهان متوجه می شود که امام در حالی که سوار بر اسب است از کنار در عبور می کند، در حالی که زنان وحاضران از این موضوع بی خبرند، از جای خود برمی خیزد و به دنبال امام می رود تا این که به عبای او چنگ زده و افسار اسب را می گیرد و به امام اصرار می کند او را به مراد دل خویش برساند. امام خواهش او را رد می کند و می گوید تو هنوز بچه هستی، امام قلی در جواب می گوید: من شایسته این هستم که به مرادم برسم، پس از آن امام می گوید: «تو زمانی به مرادت دست می یابی که ریش هایت انبوه گردد و شانه در آن فرو رود»


امام قلی دست بردار نیست و به پافشاری اش ادامه می دهد، در این هنگام امام تازیانه یا به زبان محلی غم چین خود را پرتاب می کند و به امام قلی می گوید که آن را به وی بازگرداند. هنگامی که امام قلی تازیانه را در تاریکی با دست بر میدارد تازیانه تبدیل به سر اژدها شده است، پسربچه ترسی به دل راه نمی دهد و لحظه ای که آن را به امام می دهد دوباره تبدیل به تازیانه می شود.


پس از آن امام عصای خود را به فاصله چندمتری بر روی زمین پرتاب می کند و به امام قلی می گوید که آن را به وی بازگرداند. هنگامی که پسربچه عصا را در دست می گیرد تبدیل به یک مار شده و دوباره هنگام تحویل دادن به امام تبدیل به عصا می شود. تا این لحظه امام و پسربچه به مکانی که امروزه دوشاخه رودخانه دیزباد به هم می پیوندند، رسیده اند. امام با عصای خود ضربه ای به یک صخره سنگی زده و از آن چشمه آبی می جوشد. و با خود فکر می کند این کار باید پسربچه را راضی و خوشحال کند، اما بی فایده است. امام قلی کماکان به همراهی با امام ادامه می دهد تا جایی که به محل نوحصار می رسند. در این هنگام امام به سنگ بزرگی اشاره می کند و به پسربچه می گوید که آن را به بالای کوهی که نزدیک آن جاست، ببرد. پسربچه از این امتحان نیز سربلند بیرون می آید. همچنان پسر بچه اصرار می کند. سرانجام امام برآورده شدن مرا د امام قلی را در حالی که ده یا دوازده سال بیشتر نداشت، منوط به آن می کند که شانه در محاسن وی فرو رود. امام قلی در این لحظه به امام می گوید: شانه تان را به من بدهید. سپس شانه را گرفته و در صورت بدون موی خود فرو کرده تا جایی که در گوشت جای می گیرد.


در این جا امام از اسب پیاده شده و افسار اسب را به زمین می کوبد و عصای مبارک را بر زمین می گذارد و می گوید: هر ساله در این جا چراغ روشن کرده و خون کنید و به محض برداشتن عصا چشمه نوحصار از آن می جوشد که در حال حاضر برگزاری مراسم نوحصار در کنار آن صورت می گیرد.


پس از آن که امام قلی در یک لحظه چشم های خود را می بندد و باز می کند، امام ناپدید می شود و امام قلی در حالی که چهره ای نورانی و محاسنی بلند دارد به نزد زنان در خانه کلو باز می گردد به طوری که تمام این وقایع در چند لحظه اتفاق افتاده و زنان پشم ریس نیز متوجه غیبت امام قلی نشده اند و با دیدن امام قلی با هیبت جدید به سوی وی هجوم می آورند، وی نیز شرح ماجرا را برای آن ها بیان می کند و همگی با هم به سوی مکان هایی که امام قلی نشان می دهد راه افتاده و با دیدن چهره تغییر یافته امام قلی و چشمه های آب به حرف های او ایمان می آورند. از آن به بعد همه ساله مردم دیزباد به مکان چشمه نوحصار می روند و گوسفندان زیادی را قربانی می کنند و متعقدند که قربانی کردن گوسفندان در آن محل باعث افزایش آب چشمه می شود.

چند روایت از داستان فوق الذکر ارائه شده که گاه در ذکر برخی از جزئیات متفاوت به نظر می رسند مثلا در روایت های دیگر آن به هنگام پرتاب عصا وشمشیر و یا تازیانه امام چشمه ها یی از دل زمین می جوشد. اما ساختار کلی همان است که در بالا به ذکر آن پرداختیم. برای نمونه در مورد نام امام اسماعیلی که خاکی خراسانی به دنبال وی تا محل فعلی چشمه نوحصار رفته، اختلاف نظر وجود دارد. دسته ای وی را امام ذوالفقار علی و دسته ای دیگر امام نورالدین علی می دانند. با این همه، شخصیت مورد نظر غیر از دو امام اسماعیلی مذکور که خاکی خرسانی با آنان معاصر بود، کس دیگری نمی تواند باشد. شایان ذکر است که از سنت نوحصار و اعتقادات حول آن در جای دیگری به تعریض سخن به میان آمده و در ضمن نام امام اسماعیلی مورد نظر را ذوالفقار علی ذکر کرده است (رجوع کنید به کتاب التنبیهات الجلیه فی کشف اسرار الباطنیه؛فقیدی، ۱۳۵۲، ق ۳۰۵).


نحوه برگزاری مراسم نوحصار بدین صورت است که شب قبل از مراسم عده ای که از سال قبل آش نذر کرده اند در تدارک پخت آش هستند. علاوه بر افرادی که آش نذری دارند، بسیاری از افرادی که حاجتی دارند با آوردن مقداری از ملزومات آش، خود را در آن سهیم کرده و در پخت آن نیز کمک می کنند. آش نذری، صبح زود در مسیر رودخانه که ابتدای محل برگزاری مراسم نوحصار است ، میان افراد حاضر تقسیم می شود.

افرادی که به همراه خانواده هایشان قصد شرکت در مراسم نوحصار را دارند پس از طی مسافت چند کیلومتری در مسیر رودخانه، در جایگاه های خاص خود به استراحت می پردازند. گفتنی است که اهالی روستا از دیزباد در مسیر رودخانه درختان بید زیادی کاشته اند و هر دو یا سه درخت بید در انحصار خاندان وخانواده مشخصی است که برای استراحت و صرف چای و ناهار و غیره از آن استفاده می کنند.

از جایگاه های مخصوص استراحت در مسیر رودخانه تا چشمه نوحصار راه زیادی است. بنابراین افرادی که برای روز نوحصار گوسفند نذر کرده اند می بایست فاصله مکان استراحت تا چشمه را طی کنند و پس از آن که گوسفند را در مکان چشمه نوحصار قربانی کردند، آن را بر دوش گذاشته و به جایگاه استراحت خانواده ها در مسیر رودخانه بیاورند و در دیگ های مخصوص که برای تهیه ناهار ظهر از آن ها استفاده می شود، مقداری گوشت نذری می اندازند.افراد پس از استراحت در سایه سار درختان بید و آماده نمودن مقدمات ناهار و نوشیدن چای به سوی چشمه نوحصار حرکت می کنند. وپس از طی نمودن مسافتی حدود هشت کیلومتر از روستا به محل چشمه نوحصار می رسند.

از جمله مراسمی که در کنار چشمه نوحصار برگزار می گردد مراسم قصیده خوانی است به گونه ای که مردان در قسمت بالای چشمه کنار هم نشسته و به صورت گروهی در مدح حضرت علی (ع) به قصیده خوانی می پردازند.مراسم قصیده خوانی قبل از ظهر شروع می شود و تا بعدازظهر ادامه دارد. بیشتر قصاید و اشعاری که خوانده می شود برگرفته از دیوان شمس جلال الدین مولوی بلخی ودیگر شاعران وعارفان می باشد.به گونه ای که یک نفر قصیده می خواند و دیگران نیزدم گرفته و با صدای بلندوهماهنگ این بندها را تکرار می کنند:

نادعلی، علی یا علی

هر بلایی پیش آید رفع کن پروردگار

لا فتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار

زنان و کودکان نیز در زیر سایه درختان بید به قصاید گوش می دهند،ناگفته نماند که زنان و دختران نیز در این روز دست به اعمال خاصی می زنند. بدین شرح که پنبه را آغشته به روغن می کنند سپس آن را آتش زده و سیاهه های باقیمانده از آن را به پلک ها و مژه های خود مالیده و در لحظه انجام این عمل آروز می کنند که به مراد دل خود دست یابند. .

در این میان جمعیت حاضر در مراسم برای نوشیدن جرعه ای آب از چشمه نوحصار اشتیاق فراوانی از خود نشان می دهند. البته به دلیل خشکسالی چند سال اخیر آب چشمه بسیار کم شده و از لوله ای که تعبیه شده، آب به میزان کمی حدود یک اینچ جاری می شود.آب چشمه نوحصار در نزد جماعت اسماعیلی همچون آب چشمه زمزم در نزد سایر مسلمانان، جنبه تبرک دارد و همه مشتاق آنند تا جرعه ای از آن بنوشند و یا در ظرف ریخته و به خانه های خود ببرند، لذا برای به دست آوردن آب ازدحام زیادی شکل می گیرد. فدایی خراسانی (د ۱۳۰۲هجری شمسی )شاعرومعلم مذهبی واز بزرگان مورد احترام در نزد جماعت اسماعیلی درشعری که در وصف دیزباد سروده ، اینچنین از آب چشمه نوحصار یاد می کند:


افراد پس از آن که در مراسم قصیده خوانی شرکت کرده و به عنوان تبرک جرعه‎ای از آب چشمه نوحصار می نوشند برای دیدن مکانی به نام «سرقلعه»، صخره‎های سنگی که رفتن به بالای آن کار دشواری است و در فاصله حدود یک کیلومتر از چشمه نوحصار و مشرف بر آن قرار گرفته و معروف است که رد سم دُلدُل حضرت علی (ع) ،حیوانی مولود از اسب وقاطر که بر روی سنگی به جا مانده، می روند.جماعت اسماعیلی روی ردّ پای برجای مانده مقداری خاک می ریزند و سپس به قصد تبرک جستن انگشتی بر خاک زده و در دهان می گذارند و می چشند. امروزه مراسم نوحصار در میان جماعت اسماعیلی خراسان خصوصاً دیزباد و اطراف آن در بزرگداشت آن خاطره قدسی برگزار می شود.


افراد پس از تبرک جویی از محل، به جایگاه های استراحت خود در مسیر رودخانه باز می گردند و بعد از خوردن ناهار و کمی استراحت، با دوستان و فامیل کنار هم جمع می شوند و هر یک از اوضاع و احوال خود در مکانی که زندگی می کنند اعم از ایران و یا خارج از کشور به صحبت می پردازند و در پایان روز هر کدام به سویی می روند و شاید تا سال ها به ویژه افرادی که در خارج از کشور اقامت دارند یکدیگر را نبینند و اگر بخواهند یکدیگر را ملاقات کنند، همه ساله در روز جمعه آخر مرداد در مراسم نوحصار شرکت می کنند.


۱- نیستانه ،تارنمای ویژه دکتر الهه معروضی


نوشته : علی اصغر رحیم آبادی


استفاده از تولیدات داخلی دیزباد برای تامین گردشگران

«دیزباد وطن ماست»- اگرچه ویروس کرونا بسیاری از موازنات را در امور گردشگری بر هم زده است و امروز گردشگری دارد به سمت و سوی دیگری می رود، اما در این میان یکی از ایده های مهم توسعه امروز دیزباد بحث توسعه گردشگری است.

دیزباد و هر روستای گردشگری دیگری یک سری تولیدات داخلی دارد. اساسا تولید باعث پویایی یک جامعه می شود و در نتیجه اگر تولید در دیزباد تقویت و حمایت شود می توانیم شرایط بهتری را برای توسعه گردشگری داشته باشیم.

مردم به دیزباد می آیند تا از آب و هوای پاک دیزباد لذت ببرندو البته می آیند که خرید کنند چراکه خرید یکی از لذت های انسان است و امروز خرید صرفا تامین احتیاجانت نیست بلکه خرید بخشی از زندگی مدرن انسان است. وقتی یک نفر وارد دیزباد می شود ما برای او چه چیزی به عنوان تحفه داریم؟

این ایده که باید تحفه دیزباد را هر غیر دیزبادی خریداری کند یک موضوع بسیار مهم است. یا اینکه حتی تحفه دیزباد به صورت رایگان به همه داده می شود. حضور یک غیر دیزبادی در دیزباد حداقل با خرید یک آب معدنی و حداکثر با سفارش یک یا چند پرس غذا همراه است. البته ما باید خیلی بیشتر از این فضای بازار دیزباد را قوی کنیم.

اگر دیزبادی ها عنایت کنند پتانسیل های گردشگری خیلی فراتر از گیلاس دیزباد می تواند برای دیزباد و دیزبادی سودآور باشد.