«دیزباد وطن ماست»- فرهنگ دیزباد از دانش مشاهیر آن سیراب می شود، دانشی که در مردم دیزباد معرفت و بینشی متفاوت ایجاد کرده است.
این دانش راهنمای مردم دیزباد است و اگرچه شاید هیچ ارجاع مستقیمی نتوان در عمل کرد مردم دیزباد به این مشاهیر داد، اما وقتی به عنوان یک نفر از خارج از دیزباد وارد دیزباد می شوید، این تفاوت را در نگاه مردم احساس می کنید.
توصیه می کنم وقتی به دیزباد می روید، بیشتر از آنکه خود را با طبیعت دیزباد سرگرم کنید، با مردم آن گفتگو کنید. دیزبادی ها علاقه زیادی به توضیح دادن دارند.
آنها فرهنگی پویا و بالنده دارند که در طول تاریخ و به ویژه در سه قرن اخیر بقایای آن موجود است و می توان گفت یک سر و گردن از آنچه در فضای عامه مردم می گذرد بالاترند.
این فراتر نگریستن به مسائل، اگرچه شاید مشکلاتی را نیز در سر راه آنها قرار داده است، اما مطلوب است. چراکه هرچه به جلوتر می رویم می بینیم که تصمیمات رهبران دیزبادی در امور مختلف تاثیرات معتنابهی بر کیفیت زندگی آنها گذاشته است.
امروز دیزباد برای معرفی خود نیاز به معرفی اعقاب مشهوری دارد که در فرهنگ دیزباد تاثیرگذار بوده اند و افکارشان هنوز نیز می تواند مایه تعالی فرهنگ دیزباد باشد.
امیدواریم که برنامه هایی برای ارائه نگاهی فرهنگی به تاریخ دیزباد در نظر گرفته شود. چراکه فرهنگ نقطه اتکای خوبی برای معرفی دیزباد است. نقطه ای که بدور از تعصبات می تواند واقعیاتی را معرفی کند که معتقدم می تواند الگویی برای همه هم میهنانمان باشد.
همچنان که دیزباد و دیزبادی نیز در فرهنگ خود این فضا را برای گزینش بهترین ها فراهم آورده است و نگاه خود را از فرهنگ های بالنده بر نداشته است، دیگران نیز می توانند با نگاه به مشاهیر دیزباد این عمق را دریابند.
«دیزباد وطن ماست»- این مقاله در که از وبلاگ «جغرافیا» دریافت شده، به سوالاتی که در چند وقت پیش در خصوص تبدیل دیزباد به شهر مطرح شده پاسخ می دهد. اگرچه این مقاله را برای دیزباد بهینه نکرده ام، اما مفاهیم توسعه و کیفیت زندگی که در چند وقت اخیر به آنها پرداخته شده، به دقت مورد مداقه قرار گرفته است.
بد نیست دوستان پس از مطالعه کامل مقاله دیدگاه های خود را در مورد میزان تعمیم پذیری و بسط این بحث به روستای دیزباد نظرات خودشان را برای من ارسال کنند. اگرچه این مقاله در وبلاگ آقای مهرشاد طولابی نژاد نگاشته شده بود، اما ذیل آن هیچ توضیحی در مورد نویسنده آن نبود.
چکیده:
درطی چند دهه گذشته راهبردهای متعددی برای توسعه روستایی مطرح شده است یکی از آنها که دارای رویکرد فضایی است. راهبرد ایجاد و تقویت شهرهای کوچک روستا - شهری است کانونهای کوچک شهری اولین هسته های شهری و بلافصل در ارتباط با نقاط روستایی به عنوان حلقه اتصال نواحی روستایی با شهرهای بزرگ قلمداد می شوند. صنعتی شدن کشورها زمینه هایی را ایجاد کرده که که نتیجه آن افزایش سریع جمعیت و اسکان بیش از پیش آنان در شهرها بود. روی آوردن روستائیان به این گونه مراکز به حاشیه نشینی شهری و رشد حلبی آباد و درنهایت و در پدیده شبه شهرنشینی یا شهری شدن کاذب منجر شده است. تجلی فضایی این ساز و کار، عدم تعادل های منطقه ای است که به حرکت منطقی جمعیت های مهاجر به سوی کانونهای برگزیده شهرها می انجامد. شهرهای کوچک در تعامل با کوچکترین عنصر سکونتگاهی یعنی روستاها و شهرهای میانی در تعامل با بزرگترین شهرها درسطوح ملی-منطقه ای که نقش مهمی در توسعه و توازن های منطقه ای نظیر تثبیت جمعیت فعالیت ها و سرمایه در فضای ملی کشور ایفا می کنند. تعدادی از صاحبنظران برای پرکردن این فاصله و ایجاد روابط دو سویه بین دوجامه شهری وروستایی تقویت شهرهای میانی و تبدیل مکانهای مرکزی به نقاط شهری را مطرح می نمایند .روش تحقیق این پژوهش روش های توصیفی-تحلیلی و روشهای اسنادی و کتابخانه ای و مشاهدات میدانی است. هدف کلی این پژوهش تبین نقش شهرهای کوچک درتوسعه روستایی است.
ادامه مطلب ...
«دیزباد وطن ماست»- چند سال پیش که ون های دلیکا برای اولین بار به ایران آمده بود و در تاکسیرانی مورد استفاده قرار می گرفت برای ثبت نام شرایط خاصی داشت. یکی از شرایط آن متاهل بودن خریدار بود.
دوستی داشتم که عاشق شده بود و پسر و دختر هم را می خواستند، فقط مساله این بود که بی کار بود و با اینکه مدت ها دنبال کار گشته بود، نتوانسته بود شغل مورد نظرش را پیدا کند. او بالاخره توانست یک وام بگیرد تا یکی از همین ون های دلیکا بگیرد. اما وقتی برای ثبت نام رفته بود به او گفته بودند که اول باید در شناسنامه ات نام همسرت درج شود و بعد می توانی ثبت نام کنی!
دوست من مانده بود بین دو راه بسته که هر دو وابسته به دیگری بود.
1. اگر زن می خواست باید کار می داشت.
2. اگر کار می خواست باید زن می داشت.
چون هیچ کدام را نداشت، بی کار و بی زن مانده بود.
بالاخره این دوست من با خانواده دختر مورد علافه اش صحبت کرد و آنها گفتند، عیبی ندارد. اگر بتوانی خانه داشته باشی ما دخترمان را به تو می د هیم. بنابراین دوست من برای ثبت نام در مسکن مهر اقدام کرد.
متاسفانه شرط ثبت نام در مسکن مهر برای پسران، تاهل آنها بود. بنابراین دوست من باز بین دو راهی ماند.
1. اگر مسکن می خواست باید زن می داشت.
2. اگر زن می خواست باید مسکن می داشت.
در نهایت دوست من زن نگرفت و دنبال پول رفت. الان او همه چیز دارد به جز زن!
اما این داستان را مطرح کردم که بگویم: امروز در دیزباد ما مشابه این داستان را داریم.
1. اگر بخواهیم جوانان را به دیزباد جذب کنیم، باید امکانات را به دیزباد ببریم.
2. اگر بخواهیم امکانات را به دیزباد ببریم، باید جمعیت در دیزباد ساکن باشد.
حال مساله اینجاست که واقعا آیا ما در این مصاف همانند دوستم، دست خالی باقی خواهیم ماند یا می توانیم از آن بهره مند شویم.
کاش دوستانی که گلایه می کنند یا حرف های دلسرد کننده می زنند، کمی راه حل ارائه دهند. ما باید کیفیت زندگی مردم دیزباد علیا را در دیزباد بالا ببریم تا بتوانیم آنها را به دیزباد جذب کنیم. اما سوال اینجاست که چگونه برای روستایی که تقریبا خالی از سکنه است می توان امکانات برد؟