«دیزباد وطن ماست»- امروز اگرچه مباحث مربوط به گیمیفیکیشن حتی بازی را به عرصه علم آموزی وارد کرده است، اما دیزباد در عصر کهن اخلاق را در بازی متجلی کرده است.
دیزبادی ها همانند سایر هم استانی هایشان بازی هایی را داشته اند که در میان جوانان و نوجوانان و کودکان متداول بوده است. بدون تکنولوژی آنها زمان خودشان را با این بازی ها سپری می کرده اند و امروز شاید کمتر از این بازی ها خبری باشد و صرفا با بیان برخی از این بازی ها جویای زنده نگاه داشتن نام آنها هستی.
کاش گروهی بودند که روی تهیه فیلم های مستند از این بازی ها کار می کردند یا کامنت هایی در مورد نحوه این بازی ها وجود می داشت.
بازی های دختران دیزبادی:
شلینگک
نفر اول جلووو *نفر دوم بلووو *نفر سوم به نام سوم بود
بازی های پسران دیزبادی:
توشله بزی
جوز بزی
مته میکاشتن و بازی میکردن و هر که گردو یا توشله بیشتر جم میکرد برنده بود.
این ها داشته های فرهنگی ماست. اینها تحلیل دارند و تحلیل آنها می تواند عملکرد یک نسل را تعیین کنند.
«دیزباد وطن ماست»- دکتر مسعود میرشاهی که وی را با نام شاهرخ می شناسند در باب مدرسه دیزباد می نویسد:
درود بر همه شما.
من شاهرخ هستم.
ده سال در مدرسه دیزباد دانش آموز بوده ام.
از ٥ سالگى در کودکستانى که در دبستان و دبیرستان خسرو دیزباد بود تا کلاس نهم در این آموزشگاه بوده ام.
یک سال کودکستان و نه سال دبستان و دبیرستان.
از کوچه دروازه بالاى ده هر روز به آموزشگاه مى آمدم.
چه از راه کوچه هاى بالاى ده و پائین ده تا مدرسه و چه از میان باغها و چه از کوچه باغ میان ده. من و دوستانم همیشه سرازیر به پائین ده در انتظار رسیدن به مدرسه (همیشه کمى دیرتر) و همیشه خود را آماده کتک در مدرسه که ناظم در را بازکند و همه را بخواهد که پس از چوب به دست زدن (٤ بار) وارد مدرسه شویم و ....
در راه همینکه صداى دعاى صبح مدرسه را که محمد ایسماعیل یوسف و یا برادرش می خواندند به گوش ما می رسید. کتک دم در را حتمى می دانستیم مگر اینکه گاهى فا طمه خانم، خانم عمو حسنعلى مادر کریم به داد ما میرسید و با عذر و معذرت، میخواست که ما را کتک نزنتد. ...
از جمله کسانى که اکنون به فکرم میرسد.
حسنعلى غلامرضا که عکسش را دیدم و مرا به یاد این پرسش انداخت. حسن قوام ،حق داد ، شهاب الدین ، عزیز میرشاهى محمد زین العابدین ، حبیبه میرشاهى دایى حسن ، فاطمه پسرخاله غلامعلى ، گلستان میرشاهى حسنعلى و بسیار دیگر از جمله على عطارى از پیوژن دوستانى که نام بردم می توانند مرا در باره نامها دیگر راهنمائى کنند.
«دیزباد وطن ماست»- مدرسه دیزباد مملو از خاطره های دیزبادی هاست. خاطره هایی که غالب آن ثبت نشده اند و کم کم از خاطره ها محو می شوند. اما این خاطره که به زبان یکی از دانش آموزان آن مدرسه نوشته شده را با هم می خوانیم.
خاطره ای از کلاس چهارم ابتدایی زنگ ریاضی معلم خانم گل نبات بود.گفت کی میاد پای تخته؟
منم خیلی با شهامت دست بلند کردم من را برد پای تخته درس ریاضی بپرسه. روتخته نوشت 25 تقسیم بر 5 ؟؟ جواب بده ؟؟
حالا من هر چی فک کردم بلد نبودم.
می گفت بنویس منم دست وپا میلرزید و هیچی بلد نبودم. من را دعوا کرد و گفت باید بری زندان؛ به مبصر کلاس گفت برو اقای عراقی یا اقای نجم را بگو بیان.
;منم می ترسیدم و شرو به گریه کردن و التماس خانم یاد می گیرم ولی اومدن خانم گل نبات با عصبانیت گفت ببرینش زندان تا شب همونجا باشه شب را همونجا بخوابه.
بیشتر ترسیدم. من را بردن زندان و تا عصر که زنگ خانه ها خورد همه رفتن بعد آقای نجم الدین در را باز کرد.
من را اورد بیرون; چشما پف کرده و قرمز ;مدرسه دو تا در داشت منظور از زندان هم در اخر سالن مدرسه سمت در پشت که یک اتاقی بود بشکه های نفت و چلیک های نفت و بخاریها و لوله های بخاری و همه اونجا بود و خیلی هم تاریک بود. هیچ پنجره ای نداشت اتاق مثل گورستان تاریک بود.
بوی نفت می داد و می گفتن اونجا مار داره. به اسم زندان مدرسه بود. هرکی درس بلد نبود و یا مشق نمی نوشت و شلوغی می کرد تو مدرسه جاش تو زندان بود.
این هم خاطره من از مدرسه با خانم گل نبات با درس ریاضی : الان دیگه یاد گرفتم منا زندان نبرین خانم معلم *
«دیزباد وطن ماست»- نوحصار یکی از موضوعاتی است که درباره آن مطالب زیادی در اینترنت نوشته شده است. اما غالب مطالب حقیقت موضوع را به درستی و وضوح بیان نکرده اند. اساسا پژوهش قابل اتکایی در این خصوص انجام نشده است. در نوشته زیر که علی اصغر رحیم آبادی در مورد نوحصار نوشته، به برخی از جنبه های نوحصار اشاره شده است و به نظر می رسد که پژوهش بهتری نسبت به سایر پژوهش ها باشد اما حقیقت نوحصار ورای این موارد است و باید کار بیشتری بر روی آن انجام شود.
تجلی گاه یگانگی
در طول تاریخ یکی از موثرترین عوامل گردهمایی و تجمع انسانها، باورهای مذهبی و مناسک دینی مشترک بوده است. مراسم نوحصار روستای دیزباد نیز دارای این ویژگی است، به گونه ای که آن چه طیف وسیعی ازاهالی این روستاو اقشار مختلف اجتماعی را هر ساله در آخرین جمعه امرداد (مرداد) ماه به شرکت در این مراسم وا می دارد، داشتن یک اعتقاد مذهبی مشترک است. علاوه برریشه مذهبی داشتن ،کارکرد دیگر مراسم نوحصار این است که افراد هم کیش را در یک روز از سال گرد هم آورده و باعث انسجام مذهبی و تحکیم روابط فامیلی و خانوادگی در میان اهالی روستا به خصوص جماعت اسماعیلی می گردد . البته درحال حاضر پیروان مذهب شیعه اثنا عشری دیزبادنیزدر این مراسم شرکت می کنند و به اعتقاد آنها اینگونه نیست که مراسم نوحصار اختصاص به مذهبی داشته باشد وهمه درآن شرکت می کنند وعمومی می باشد.
جمعه آخر مرداد پررونق ترین روز دیزباد در سال است، در دیزباد دو فرقه شیعیان ۱۲ امامی و اسماعیلی در کنار هم زندگی می کنند. هیچ اختلافی هم با یکدیگر ندارند. همه شان با هم نسبت فامیلی دارند. یک چشمه دارند که آن را مقدّس می دانند. توی کوهشان چند سنگ نشان کرده اند و هر یک را به بهانه ای مقدّس می دانند. هر سال جمعه آخر مرداد همه اهالی حتّی از شهرهای دیگر و خارج از کشور می آیند و در مکان چشمه نوحصار گرد هم می آیند. در واقع این مراسم شبیه مراسم روز سیزده به در عید نوروز برگزار می شود، با این تفاوت که صبغه مذهبی داشتن به آن اعتبار و اهمیت خاصی در میان اهالی روستای دیزباد به ویژه جماعت اسماعیلی بخشیده است. این مراسم را نوحصار می گویند امّا به گفته برخی باید اسمش نوحه سال بوده باشد. چون موسم پس از گردآوری خرمن است و از قدیم الایام هر گاه محصول را درو میکردند به اسم یک ایزد شهید شونده نوحه خوانی داشته اند که اینجا به اسم حضرت علی دارند(۱). پیشینه سنت نوحصار را به زمان امام قلی خاکی خراسانی از شاعران و بزرگان مذهبی قوم، در قرن ده ویازده هجری قمری می رسانند. امامقلی(خاکی خراسانی) در یکی از شب ها که سرگرم گوش دادن به اشعارمذهبی در عبادتگاه است ،ناگهان متوجه می شود که امام در حالی که سوار بر اسب است از کنار در عبور می کند، در حالی که زنان وحاضران از این موضوع بی خبرند، از جای خود برمی خیزد و به دنبال امام می رود تا این که به عبای او چنگ زده و افسار اسب را می گیرد و به امام اصرار می کند او را به مراد دل خویش برساند. امام خواهش او را رد می کند و می گوید تو هنوز بچه هستی، امام قلی در جواب می گوید: من شایسته این هستم که به مرادم برسم، پس از آن امام می گوید: «تو زمانی به مرادت دست می یابی که ریش هایت انبوه گردد و شانه در آن فرو رود»
امام قلی دست بردار نیست و به پافشاری اش ادامه می دهد، در این هنگام امام تازیانه یا به زبان محلی غم چین خود را پرتاب می کند و به امام قلی می گوید که آن را به وی بازگرداند. هنگامی که امام قلی تازیانه را در تاریکی با دست بر میدارد تازیانه تبدیل به سر اژدها شده است، پسربچه ترسی به دل راه نمی دهد و لحظه ای که آن را به امام می دهد دوباره تبدیل به تازیانه می شود.
پس از آن امام عصای خود را به فاصله چندمتری بر روی زمین پرتاب می کند و به امام قلی می گوید که آن را به وی بازگرداند. هنگامی که پسربچه عصا را در دست می گیرد تبدیل به یک مار شده و دوباره هنگام تحویل دادن به امام تبدیل به عصا می شود. تا این لحظه امام و پسربچه به مکانی که امروزه دوشاخه رودخانه دیزباد به هم می پیوندند، رسیده اند. امام با عصای خود ضربه ای به یک صخره سنگی زده و از آن چشمه آبی می جوشد. و با خود فکر می کند این کار باید پسربچه را راضی و خوشحال کند، اما بی فایده است. امام قلی کماکان به همراهی با امام ادامه می دهد تا جایی که به محل نوحصار می رسند. در این هنگام امام به سنگ بزرگی اشاره می کند و به پسربچه می گوید که آن را به بالای کوهی که نزدیک آن جاست، ببرد. پسربچه از این امتحان نیز سربلند بیرون می آید. همچنان پسر بچه اصرار می کند. سرانجام امام برآورده شدن مرا د امام قلی را در حالی که ده یا دوازده سال بیشتر نداشت، منوط به آن می کند که شانه در محاسن وی فرو رود. امام قلی در این لحظه به امام می گوید: شانه تان را به من بدهید. سپس شانه را گرفته و در صورت بدون موی خود فرو کرده تا جایی که در گوشت جای می گیرد.
در این جا امام از اسب پیاده شده و افسار اسب را به زمین می کوبد و عصای مبارک را بر زمین می گذارد و می گوید: هر ساله در این جا چراغ روشن کرده و خون کنید و به محض برداشتن عصا چشمه نوحصار از آن می جوشد که در حال حاضر برگزاری مراسم نوحصار در کنار آن صورت می گیرد.
پس از آن که امام قلی در یک لحظه چشم های خود را می بندد و باز می کند، امام ناپدید می شود و امام قلی در حالی که چهره ای نورانی و محاسنی بلند دارد به نزد زنان در خانه کلو باز می گردد به طوری که تمام این وقایع در چند لحظه اتفاق افتاده و زنان پشم ریس نیز متوجه غیبت امام قلی نشده اند و با دیدن امام قلی با هیبت جدید به سوی وی هجوم می آورند، وی نیز شرح ماجرا را برای آن ها بیان می کند و همگی با هم به سوی مکان هایی که امام قلی نشان می دهد راه افتاده و با دیدن چهره تغییر یافته امام قلی و چشمه های آب به حرف های او ایمان می آورند. از آن به بعد همه ساله مردم دیزباد به مکان چشمه نوحصار می روند و گوسفندان زیادی را قربانی می کنند و متعقدند که قربانی کردن گوسفندان در آن محل باعث افزایش آب چشمه می شود.
چند روایت از داستان فوق الذکر ارائه شده که گاه در ذکر برخی از جزئیات متفاوت به نظر می رسند مثلا در روایت های دیگر آن به هنگام پرتاب عصا وشمشیر و یا تازیانه امام چشمه ها یی از دل زمین می جوشد. اما ساختار کلی همان است که در بالا به ذکر آن پرداختیم. برای نمونه در مورد نام امام اسماعیلی که خاکی خراسانی به دنبال وی تا محل فعلی چشمه نوحصار رفته، اختلاف نظر وجود دارد. دسته ای وی را امام ذوالفقار علی و دسته ای دیگر امام نورالدین علی می دانند. با این همه، شخصیت مورد نظر غیر از دو امام اسماعیلی مذکور که خاکی خرسانی با آنان معاصر بود، کس دیگری نمی تواند باشد. شایان ذکر است که از سنت نوحصار و اعتقادات حول آن در جای دیگری به تعریض سخن به میان آمده و در ضمن نام امام اسماعیلی مورد نظر را ذوالفقار علی ذکر کرده است (رجوع کنید به کتاب التنبیهات الجلیه فی کشف اسرار الباطنیه؛فقیدی، ۱۳۵۲، ق ۳۰۵).
نحوه برگزاری مراسم نوحصار بدین صورت است که شب قبل از مراسم عده ای که از سال قبل آش نذر کرده اند در تدارک پخت آش هستند. علاوه بر افرادی که آش نذری دارند، بسیاری از افرادی که حاجتی دارند با آوردن مقداری از ملزومات آش، خود را در آن سهیم کرده و در پخت آن نیز کمک می کنند. آش نذری، صبح زود در مسیر رودخانه که ابتدای محل برگزاری مراسم نوحصار است ، میان افراد حاضر تقسیم می شود.
افرادی که به همراه خانواده هایشان قصد شرکت در مراسم نوحصار را دارند پس از طی مسافت چند کیلومتری در مسیر رودخانه، در جایگاه های خاص خود به استراحت می پردازند. گفتنی است که اهالی روستا از دیزباد در مسیر رودخانه درختان بید زیادی کاشته اند و هر دو یا سه درخت بید در انحصار خاندان وخانواده مشخصی است که برای استراحت و صرف چای و ناهار و غیره از آن استفاده می کنند.
از جایگاه های مخصوص استراحت در مسیر رودخانه تا چشمه نوحصار راه زیادی است. بنابراین افرادی که برای روز نوحصار گوسفند نذر کرده اند می بایست فاصله مکان استراحت تا چشمه را طی کنند و پس از آن که گوسفند را در مکان چشمه نوحصار قربانی کردند، آن را بر دوش گذاشته و به جایگاه استراحت خانواده ها در مسیر رودخانه بیاورند و در دیگ های مخصوص که برای تهیه ناهار ظهر از آن ها استفاده می شود، مقداری گوشت نذری می اندازند.افراد پس از استراحت در سایه سار درختان بید و آماده نمودن مقدمات ناهار و نوشیدن چای به سوی چشمه نوحصار حرکت می کنند. وپس از طی نمودن مسافتی حدود هشت کیلومتر از روستا به محل چشمه نوحصار می رسند.
از جمله مراسمی که در کنار چشمه نوحصار برگزار می گردد مراسم قصیده خوانی است به گونه ای که مردان در قسمت بالای چشمه کنار هم نشسته و به صورت گروهی در مدح حضرت علی (ع) به قصیده خوانی می پردازند.مراسم قصیده خوانی قبل از ظهر شروع می شود و تا بعدازظهر ادامه دارد. بیشتر قصاید و اشعاری که خوانده می شود برگرفته از دیوان شمس جلال الدین مولوی بلخی ودیگر شاعران وعارفان می باشد.به گونه ای که یک نفر قصیده می خواند و دیگران نیزدم گرفته و با صدای بلندوهماهنگ این بندها را تکرار می کنند:
نادعلی، علی یا علی
هر بلایی پیش آید رفع کن پروردگار
لا فتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
زنان و کودکان نیز در زیر سایه درختان بید به قصاید گوش می دهند،ناگفته نماند که زنان و دختران نیز در این روز دست به اعمال خاصی می زنند. بدین شرح که پنبه را آغشته به روغن می کنند سپس آن را آتش زده و سیاهه های باقیمانده از آن را به پلک ها و مژه های خود مالیده و در لحظه انجام این عمل آروز می کنند که به مراد دل خود دست یابند. .
در این میان جمعیت حاضر در مراسم برای نوشیدن جرعه ای آب از چشمه نوحصار اشتیاق فراوانی از خود نشان می دهند. البته به دلیل خشکسالی چند سال اخیر آب چشمه بسیار کم شده و از لوله ای که تعبیه شده، آب به میزان کمی حدود یک اینچ جاری می شود.آب چشمه نوحصار در نزد جماعت اسماعیلی همچون آب چشمه زمزم در نزد سایر مسلمانان، جنبه تبرک دارد و همه مشتاق آنند تا جرعه ای از آن بنوشند و یا در ظرف ریخته و به خانه های خود ببرند، لذا برای به دست آوردن آب ازدحام زیادی شکل می گیرد. فدایی خراسانی (د ۱۳۰۲هجری شمسی )شاعرومعلم مذهبی واز بزرگان مورد احترام در نزد جماعت اسماعیلی درشعری که در وصف دیزباد سروده ، اینچنین از آب چشمه نوحصار یاد می کند:
افراد پس از آن که در مراسم قصیده خوانی شرکت کرده و به عنوان تبرک جرعهای از آب چشمه نوحصار می نوشند برای دیدن مکانی به نام «سرقلعه»، صخرههای سنگی که رفتن به بالای آن کار دشواری است و در فاصله حدود یک کیلومتر از چشمه نوحصار و مشرف بر آن قرار گرفته و معروف است که رد سم دُلدُل حضرت علی (ع) ،حیوانی مولود از اسب وقاطر که بر روی سنگی به جا مانده، می روند.جماعت اسماعیلی روی ردّ پای برجای مانده مقداری خاک می ریزند و سپس به قصد تبرک جستن انگشتی بر خاک زده و در دهان می گذارند و می چشند. امروزه مراسم نوحصار در میان جماعت اسماعیلی خراسان خصوصاً دیزباد و اطراف آن در بزرگداشت آن خاطره قدسی برگزار می شود.
افراد پس از تبرک جویی از محل، به جایگاه های استراحت خود در مسیر رودخانه باز می گردند و بعد از خوردن ناهار و کمی استراحت، با دوستان و فامیل کنار هم جمع می شوند و هر یک از اوضاع و احوال خود در مکانی که زندگی می کنند اعم از ایران و یا خارج از کشور به صحبت می پردازند و در پایان روز هر کدام به سویی می روند و شاید تا سال ها به ویژه افرادی که در خارج از کشور اقامت دارند یکدیگر را نبینند و اگر بخواهند یکدیگر را ملاقات کنند، همه ساله در روز جمعه آخر مرداد در مراسم نوحصار شرکت می کنند.
۱- نیستانه ،تارنمای ویژه دکتر الهه معروضی
نوشته : علی اصغر رحیم آبادی
«دیزباد وطن ماست»-فرخ میرشاهی در باب تبدیل دیزباد به تمیز ترین روستای ایران می نویسد: «بهترین و شاید ساده ترین راه برای تمیز نگه داشتن دهمان اول باید از خودمان شروع کنیم.»
وی پیشنهاداتی برای آغاز تمیز نگه داشتن دیزباد می دهد:
۱-به جای اینکه پاکت چیپس و یا بطری نوشابه را بعد از اتمام بیندازیم دور باید ان را مچاله و در جیبمان کنیم.
۲_ باید هر هفته در جماعتخانه و مسجد به مردم و مخصوصا بچه ها در تمیز نگه داشتن ده یاداوری شود.
۳- خوشبختانه اکثر جوانها تلفن همراه دارند ما میتوانیم هر وقت در منطقه ای زباله دیدیم از محل عکس گرفته و ان را روی سایت بگذاریم این کار هم باعث می شودکه مردم را از یک طرف به تمیز نگه داشتن ده حساس کنیم و از طرف دیگر کمپین دیزباد راحت تر می تواند برای جمع اوری اقدام کند.