دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.
دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.

مستند دیزباد کاری از رضا خوشدل

«دیزباد وطن ماست»- این مستند را با دقت ببینید و از تمدن دیزباد لذت ببرید. این مستند نتیجه تلاشی ماندگار در دیزباد است که می تواند برای همه روستاهای کشور آموزش خوبی باشد.



خاطره ای از مدرسه دیزباد

«دیزباد وطن ماست»- یکی از دیزبادی ها در خاطره ای شیرین از مدرسه دیزباد امروز ما را همراهی کرده است.

وی می نویسد: خاطره ای ازدورانمدرسه دیزباد را با شما در میان می گذارم. معلم کلاس اولم اقای عباس خافی بودند. انشالله که همیشه سرحال و پاینده باشند. معلم کلاس دومم مرحوم محمدحسین عباس روحش شاد و یادش گرامی باد. معلم کلاس سومم مرحوم علی بیک حسنقلی روحش شادو یادش گرامی. درکلاس سوم معلم درس دینی و قرآن آقای سبحان ملک نیا بود. انشالله که سلامت و تندرست باشند. یک روز درس قرآن داشتیم. آقا معلم ازم پینجره کلاس اوبغل کال یک میم نشونم دا که برو یک شوله بدر کو بیار. موهوم بدوبدو برفتم. با دوت شوله امیم بکلاس. معلم شروع کرد ب درس پرسین. بهمو که رسی درس خوب بلد نبیوم. اگرنی کی با همو شوله ها کی خادوم اورده بیوم یک چندته ورکف دستهام بز. بعدگوفت دفعه دگه درسته خوب بلد بشی. یاد تمام معلمین گرام باد که هرچه داریم زحمات آنان است.

ترجمه: گویا معلم ایشان را مسئول کرده که یک تکه چوب برای تنبیه از کنار کوه بیاورد و او هم آن را آورده است. اما بعد از اینکه از خودش درس پرسیده، درس را بلد نبوده و در نتیجه با همان چوبی که خودش آورده، تنبیهش کرده اند.


خاطره ای از یک جوان دیزبادی: نوستالوژی مدرسه دیزباد

«دیزباد وطن ماست»- با ماشین به سمت مدرسه قدیم دیزباد رفتم ...بعد از کلی بکس و باد تونستم دقیقا  به جایی بروم که یک زمانی اسمش مدرسه بود...با داداشم بودم...دقیقا روبروی دیوار پشتی مدرسه پارک کردم...نور چراغام افتاد رو دیوار...به اجرای دیوار خراب مدرسه نگاه می کردم و فکر می کردم که شاید روزی یکی از این آجرا رو  بابابزرگم روی هم گذاشته...شاید این دیوار شاهد دوران تحصیل بابابزرگم یا بابام بوده...رفتم تو عالم دیگه ای...فکر میکردم چه دیوار خوش شانسی که هنوز پابرجاست...آیا دلش برای بقیه دیوارها تنگ نشده...درهمین ضمن حس کردم صدای موتور ماشینم سکوت زیبایی رو بهم ریخته...خاموشش کردم...از ماشین پیاده شدم...با این حس که یک زمانی اینجایی که واستادم بچه هایی که پدر و پدربزرگانمون بودن داشتن درس می خوندن یا بازی می کردن به زمین نگاه می کردم...شاید یک روز پدر بزرگم یا بابام اینجا واستاده بوده و کتاب تودست داشته تمرینی رو حل می کرده...



یاد خاطره ای از پدر بزرگم افتادم شاید اون خاطره که پدربزرگم تنبیه می شده مربوط به همین مکان بوده...یا اون خاطره که مادربزرگم از معلماش می گفت اینجا پیش اومده... اون شب به خیلی چیزا فکر کردم از جمله اجدادمون پدربزرگامون و پدرانمون...تو ذهنم کلی خیال بافی کردم و تجسم کردم خاطراتی که شنیده بودم...لحظات قشنگی بود...پس از دقایقی صدای زیبای پرنده ها به گوشم رسید...یکدفعه به خود اومدم که داره صبح میشه و باید برم خونه...حس کردم لحظاتی که گذشت چقدر زیبا بود و چه زیباتر می تونست باشه اگه اونشب اون مدرسه بجایی که زمینی خالی باشه واقعا یک بنای زیبا و تاریخی می بود...بله واقعا برام سواله چرا ما نتونستیم اون بنارو از اول سالم نگه داریم و حال که اجازه دادیم خراب بشه چرا همونو بازسازی نکردیم!!!؟؟؟ آیا نیاز به بودجه بود؟ یعنی روستایی با مردمی به این عظمت و مردمی فرهیخته و به نسبت ثروتمند اینقدر از خودشون حاضر نبودند مایه بذارن که این بنارو نگه دارن؟؟!!! یا کسی حوصله اینکارو نداشت!!؟؟  من از هیچ کس یا گروهی گله نمی کنم و منظوری نسبت به شوراهای عزیز ندارم...و زحمات فراوان شورا از دید هیچ کس پنهان نیست...تنها یک سواله!!!چرا؟؟ و واقعا دلیل چیست؟؟؟

شاید دلیل من هستم...شاید اگر من و بقیه من ها باهم بیشتر اتحاد میداشتیم شاهد چنین اتفاقاتی نبودیم...

از من است....انچه که بر من است ....

این داستان داستانی است از همه کسانی که در یک کشور یا شهر با گذشته زیبا و بزرگ زندگی می کنند. ایرانیانی که به عظمت کورش و پاسارگاد می اندیشند و چینی هایی که به عظمت دیوار چین می اندیشند و یونانی هایی که به عظمت آکروپولیس فکر می کنند. مدرسه دیزباد تنها رد پای ما در تاریخ است و امروز ما در حال ساختن رد پای جدید خود هستیم. باید به این رد پا فکر کنیم و این رد پا را قوی بگذاریم تا آیندگان نیز رد پای ما را در تاریخ ببینند. 

معلمی به نام لیلا میرشاهی

«دیزباد وطن ماست»-  گاهی با ایمیل هایی از جانب دانش آموزان معلمان دیزبادی روبرو می شوم. این موارد طی دو دهه ای که از فعالیت دیزباد وطن ماست می گذرد بسیار زیاد بوده است.

گاهی اوقات آن معلم را شخصا می شناختم و به او مراجعه کرده ام و آدرس داده ام و آدرس گرفته ام و در نتیجه آنها توانسته اند بعد از مدتها هم را ببینند و گاهی نیز این افراد را نشناخته ام و طی یادداشتی موضوع را مطرح کرده ام تا معلم پیدا شود.

البته یک مساله همیشه وجود دارد و آن اینکه دیزبادی ها همه میرشاهی نیستند و میرشاهی ها نیز همه دیزبادی نیستند و در نتیجه گاهی اوقات معلمانی از سایر مناطق بوده اند که اساسا به دیزباد مرتبط نمی شدند.

علی ایحال در این یادداشت یک بار دیگر عرض می کنم که اگر معلمی از دیزباد داشته اید و می خواهید او را ببینید یا از شرایط وی اطلاع یابید می توانید از بخش تماس با ما مورد خود را مطرح کنید تا معلم دیزبادی خود را پیدا کنید.