«دیزباد وطن ماست»- حسین میرشاهی (سلمانی) در متنی بسیار تامل بر انگیز از توسعه دیزباد و عقلانیت می گوید.
وی می نویسد: «همدلان دیزبادی مدرسه دیزباد خود به تنهایی گویای حرف های ناگفته ای است که طی سالیان متمادی در ذهن و اندیشه بسیاری از مردم وجود داشته است.
ورود مدرسه در ایران با سختی تمام میسر شد چراکه مردم ایران در بسیاری از مناطق آن را علم کافری دانسته و از آن احتراز می کردند اما در دیزباد مدرسه با دستان توانمند دیزبادی ها و با کمترین مشکل بنیان گذاشته شد.
امروز مدرسه دیزباد که از سال 1312 تاسیس شده، 85 ساله می شود. ساخت مدرسه ی دیزباد سبب شد مردم این دیار فرهنگ و اقتضائات متفاوتی نسبت به سایر افرادی که در روستا زندگی می کردند، پیدا کنند.
این افراد پس از فارغ التحصیلی به شهرها آمدند و برخی اوقات نیز از ایران مهاجرت کردند و دنیایی متفاوت از آنچه در واقع از یک روستایی انتظار می رفت را تجربه کردند.
مدرسه ناصر خسرو دیزباد ثمره اندیشه ای است که ریشه در عقلانیت دارد. عقلانیتی که توسط حضرت علی (ع) پرورده شده و به عنوان میراث به ما رسیده است.
در سایه این عقلانیت است که امروز دیزبادی ها در کنار همدیگر به توسعه روستای خود می اندیشند. در سایه این عقلانیت است که می توان در آینده شاهد ترقی و توسعه روزافزون دیزباد بود. و حتی روستاهایی چون پیوه ژن و قاسم آباد علم و پیشرفت خود را مدیون این حرکت اجتماعی میدانند فقط کافی است که امروز نگاهمان، رویکردمان و حرفمان همه در جهت توسعه باشد. توسعه ای که از توسعه فرهنگی شروع شده و به توسعه اجتماعی و توسعه اقتصادی ختم می شود.
مدرسه ی دیزباد درختی بود که ثمره اش را داد و هر درختی عمری دارد ....
پس زاویه ی دیدتان را نسبت به این موضوع مثبت کنید .»
«دیزباد وطن ماست»- پروفسور شاهرخ میرشاهی در سلسله ای از متون در باب دیزباد سخن می گوید که این نوشتار بخشی از نوشته وی در گروه فتو فیلم دیزباد است.
من شاهرخ هستم
ده سال در مدرسه دیزباد دانش آموز بوده ام
از ٥ سالگى در کودکستانى که در دبستان و دبیرستان خسرو دیزباد بود تا کلاس نهم در این آموزشگاه بوده ام
یک سال کودکستان و نه سال دبستان و دبیرستان.
از کوچه دروازه بالاى ده هر روز به آموزشگاه مى آمدم.
چه از راه کوچه هاى بالاى ده و پائین ده تا مدرسه ، و چه از میان باغها و چه از کوچه باغ میان ده. من و دوستانم همیشه سرازیر به پائین ده در انتظار رسیدن به مدرسه ( همیشه کمى دیر تر ) و همیشه خود را آماده کتک در مدرسه که ناظم در را بازکند و همه را بخواهد که پس از چوب به دست زدن ( ٤ بار) وارد مدرسه شویم و ....
در راه همینکه صداى دعاى صبح مدرسه را که محمد ایسماعیل یوسف و یا برادرش میخواندند به گوش ما میرسید. کتک دم در را حتمى میدانستیم مگر اینکه گاهى فا طمه خانم ، خانم عمو حسنعلى مادر کریم به داد ما میرسید و با عذر و معذرت ، میخواست که ما را کتک نزنتد. .....
اکنون خواهش میکنم که همکلاسهایم اگر بتوانند عکسى از خود در این سامانه گذارند تا دیدارها تازه شود.
سپاسگزارم
از جمله کسانى که اکنون به فکرم میرسد.
حسنعلى غلامرضا که عکسش را دیدم و مرا به یاد این پرسش انداخت.
حسن قوام، حق داد، شهاب الدین، عزیز میرشاهى محمد زین العابدین، حبیبه میرشاهى دایى حسن، فاطمه پسرخاله غلامعلى، گلستان میرشاهى حسنعلى،
و بسیار دیگر از جمله على عطارى از پیوژن و .......
با مهر و سپاس فراوان
«دیزباد وطن ماست»- پروفسور شاهرخ میرشاهی در متنی منتقدانه در باب دیزباد و فرهنگ دیزبادی و کشاورزی آن می نویسد. اگرچه در این نوشتار وی استنادش به گذشته دیزباد است اما برخی از مقوله های فرهنگی همچنان استوارند و می توانند مستند شوند.
اگر از یک دیزبادى در پنجاه سال پیش میپرسیدند که راه در آمد دیزبادى ها چگونه است ، میگفتند از باغدارى ، و اگر امروز نیز بپرسند ، باز هم میتوانیم بیشتر به تولیده میوه در دیزباد اشاره کنیم و .......که باغدارى ......
اختلاف دیزباد دوره پدر بزگ هایمان با دیزباد امروز اینست که آنها در کنار باغدارى ، به کشاورزى براى تولید و خود کفائى احتیاجات میپرداختند ..... ولى امروزه تنها باغدارى بدون کشاورزى پیشه دیزبادى ها شده است. ..... زمانى که ما مهندس کشاورزى نداشتیم همه چیز تولید میکردیم و اکنون .......
..... و به همینگونه ، .... در باره ساختمان و ساخت خانه ها .....در دیزباد...... این خانه ها که روى هم در دیزباد قرار گرفته اند .... و در نگاهى که انگار فراد از هم مى پاشند .... ، این پدر بزرگها آنچنان سنگ روى سنگ گذاشته اند و شاهکارى آفریده اند ...... که در درازاى زمان ، در برابر باد ، باران و برف که همه گل و خاک این دیوارها را شسته است ...... ، همچنان سنگ روى سنگ و پایدار مانده اند ........
.........
در زمانهاى قدیم، ما که در کلاسهاى درس فیزیک ، قرقره ها و ساختار چرخ چاه و ... را مى آموختیم و فکر میکردیم که چه خوب........، بلاخره راهى براى اینکه بارسنگینى از دوش دیزبادیهایمان ........ را .... برداریم ..... پیدا کرده ایم ...... ولى همینکه در دیزباد در این باره صحبت میکردیم ، ...... همه ما را به چشم بچه هایى که نزدشان بزرگ شده بودیم میدیدند ......... و حرفمان به قول دیزبادى ها ثنارى ارزش نداشت ...... و کشاورزى و باغبانى همچنان بگونه هاى بسیار ابتدائى انجام میشد. .......
........
در آن زمان آب زیادتر بود و دیمه زار ها نیز محصول میدادند..... .... زمینهاى آبى کمتر براى کشت گندم و جو استفاده میشدند ...... در تخته شلغمى ، سیخواه و دامنه هاى کوه هاى پیرامون آن دیمه زار هایى بودند که براى گشت گندم و جو و گاهى نخود...... مناسب بوده و استفاده میشدند. ......
مردم تنها از خر براى پیشبرد کارهایشان یارى مى جستند. ..... براى شخم زدن از خیش ( براى شیار زدن ) و یوغ یا جوغ وسیله اى که به گردن الاغ میگذاشتند ، ... مله ( براى صاف کردن زمین پس از شخم زدن ) و ... استفاده میکردند.
دسکله و داس براى علف درو .... و نیز گندم وجو درو کردن ، کلنگ ، بیل ، شن کش ، تیشه و تبر براى کارهاى گوناگون ....... ، ....
...... چرخ و گارى که یکى از اختراعات بشر در دوره هاى بسیار کهن بود، در هیچ مقامى به کمک دیزبادى ها نیامد مگر در فرقان و چرخ چاه و گاوبردوو. ....... حتى زنبر بدون چرخ بود و باید از دوطرف گرفته مى شد .....و سبب شاید ناهموارى راه ها بود ......
در نهایت هیچ نیرویى جز از توان این حیوان یاور که خر است توسط دیزبادى ها مهار نشده بود .....و آن چند آسیابى که از انرژى پتانسیل آب براى آرد کردن گندم از آن استفاده میکردند .... نیز کنار گذاشته شده ..... و بالاخره ساخت و ساختمان آنها رو به ویرانى گذاشت .......و .... تمام آسیاب ها در دره دیزباد ناپدید گشتند....
...... چرا اجداد ما در دیزباد چنین بودند و نتوانستند ساخت و یا توانهاى طبیعى را مهار کنند و همیشه در دام فراهم کردن روزى و نان خود بودند ..... , آنهم در دشوار ترین شرایط .....این کار را پیشه کرده ...... ، و دنیایشان نیز از سر کوه هاى پیرامونى ده فراتر نمیرفت .....نا معلوم است.
ادامه مطلب ...
«دیزباد وطن ماست»- باغبان قاسم آبادی در مراسم روابط عمومی شورای اسلامی دیزباد می خواند.
افسوس که عمر او نیز همچون گل هایش به سرآمد.