«دیزباد وطن ماست»- آنچه مسلم است قدمت و پایه گذاری دیزباد معلوم نیست در چه تاریخی صورت گرفته و اجداد مردم فعلی از کجا به این محل کوچ کرده اند. افرادی معتقدند در هر مقطع تاریخی بوده بعلت فشار زندگی و خفقان از محیط شهر به کوهستان پناه برده اند که یکسری فرهنگ شهرنشینی را با خودشان به روستا آورده اند. معیارهای حاکم نسلی به نسلی تسلسل پیدا کرده تا به اینجا رسیده است. مثلاً اصطلاح "یاوری" که نوعی تعاون به شمار می آید در دیزباد رایج بوده معلوم نیست چند نسل گذشته میراث دار این فرهنگ تعاونی بوده اند. اصطلاح تعاونی در مملکت ما هنوز از مرحله حرف و از روی کاغذ تجاوز نکرده است.
صحبت از کوچ کردن به اطرافِ شهرهابوده آن هم به محلی که کوهستانی و صعب العبور و دور از زندگی مردمِ شهرنشین و حتی دور از راههای کاروانهای تجاری می باشد ولی این اتفّاق نظر وجود دارد که بلندترین منطقه را انتخاب کرده اند که بر اطراف دید داشته و مسلّط باشند و اگر در مقاطع بعدی دامنه را بجای قله انتخاب می نمایند تا شاید بعلت امنیت نسبی که بوجود آمده و یا امکانات زیستی بهتری فراهم شده است.
دسترسی به آب و زمین های کشاورزی و ارتباط بهتر به مناطق مجاور می تواند شاخص هایی برای این جابجایی باشد.
شاید بانیان این جابجایی حفظ و نگهداشتن یکسری اعتقادات و باورهای مذهبی موردنظرشان بوده و یا فرار از جور و ستمی بوده که حکام جاهل و رؤسای قبایل بر آنان روا می داشته اند. در هر صورت انگیزشی قوی بر این حرکت و مهاجرت وجود داشته که زندگی مرفه خود را رها کرده به دل کوهستان و ارتفاعات پناه ببرند و با کمترین امکانات امرار معاش و زندگی نمایند. با این پیش درآمد شرط انتخاب زندگی در بلندی و ارتفاعات برای ایمنی بیشتر و تسلط بر مناطق اطراف بوده تا در صورت یورش و تجاوز بتوانند بهتر از خود دفاع کرده و با انعکاس نور پیام خود را به قلاع دیگر برسانند.
شما خواننده عزیز مجسم کنید در معیت قافله ای مسافرت می کنید چنانچه مال و اموالی به همراه نداشته باشید دغدغه تان بمراتب کمتر از راهزنهای مسیر هراس دارید. مسلم انتخاب دیزباد ترس از راهزنهای تاریخ، جهل و ناآگاهی های مردم آن زمان بوده است.
بنیانگذاران دیزباد اگر چیزی به همراه نداشته اند چنین انتخابی منطقی به نظر نمی رسد که مردم از امکانات رفاهی شهر چشم بپوشند و حتی زمینهای حاصلخیز دشت که آب فراوانی داشته و امکانات تولیدی و کشاورزی وجود داشته، کنار گذاشته بجائی سکنی گزینند که نه مسطح است و نه قابل کشاورزی. بایک تحقیق میدانی و بررسیِ تاریخی سایر قلعه نشینان نیز چنین کرده اندو همین سرنوشتی را داشته اند.
قلعه منصور، قلاع دیگر را تداعی می بخشد. کتاب خداوند الموت پلی آمیر ترجمه ذبیح ا... منصوری این رویداد تاریخی را به خوبی به تصویر می کشد.
اگر تاریخ بعد از اسلام را مورد توّجه قرار دهیم بلیّه مغول در رأس همه رویدادهای تاریخی قرار می گیرد . میتوان حدس زد در آنزمان این مهاجرت ها صورت پذیرفته است زمانی که مغول به سگ و گربه شهر نیشابور رحم نکرده است.
«دیزباد وطن ماست»- یکی از ابعاد تمدنی دیزباد سنگ نوشته هایی است که عمده آن در قبرستان های دیزباد قرار گرفته است. هادی میرشاهی در نوشته ای در باب این سنگ نوشته ها می نویسد:
ـ سنگ نوشته از قبرستان شاه پسندی بنام «فاطمه بنت اسد» که تاریخ فوت (292) هجری ذکرشده است
ـ سنگ نوشته قبرستان قلعه کهنه بدست آمده بنام «علی ولد استاد میرزا» تاریخ فوت 311 هجری قمری میباشد.
ـ سنگ نوشته قبرستان جلو حوض خانه مربوط به پسر امامقلی خاکی بوده که حدود چهارقرن قبل می زیسته است (نزد علی ملک می باشد.) این آثار قدمت دیزباد را به قرون اول اسلام می رساند.
ـ در پی تختگاه (قلعهِ منصور) سنگی بدست آمده مربوط به زنی بنام شاه بانو بنت درویش متولّد 113 هجری قمری که نزد مهدی شیخ و سنگ دیگراز بنای حمام ده پایین که 105 هجری قمری را حکایت دارد.
ـ سند دستنویس نزد ورثه عبدالحسین که یکی از خانه های قلعه پیش تختگاه مهریه زنی از آن فامیل بوده است.
این آثار قدمت دیزباد را به قرون اولیّه اسلام می رساند.
بالاخره آثار بجامانده از قبیلِ سنگ نوشته ها، برج و باروها، قلاع بدون سکنیِ مجاور (مثل قلعه حسن، قلعه مقابل ده معروف به قلعه منصور، قلعه نوحصار) همه و همه بیانگر این است که این منطقه در قرون گذشته، تاریخ ِپرفراز و نشیبی داشته و حدّاقل از 1050 هجری قمری دارای کتابت و مستندات تاریخی می باشد.
«دیزباد وطن ماست»- هادی میرشاهی در یک سلسه از مطالب که در تارنمای تلگرامی خود منتشر کرده است به تاریخ دیزباد می پردازد. وی می نویسد: در مورد اینکه مردم اولیّه از کجا به دیزباد مهاجرت کردهاند روایات تاریخی زیادی وجود دارد که دو روایت معتبرتر، نسل اندر نسل و سینه بسینه منتقل و به امروز رسیده است.
مردم دیزباد در ادوار تاریخ مورد ظلم و ستم واقع شدهاند در تمام مقاطع تاریخی کوشیدهاند ایدئولوژی، جهان بینی ، اخلاق دین، فرهنگ و سنن خود را حفظ کنند.
قلعه حسن و منصور، برج و باروهای بجا مانده همه بوی استقامت و پایداری را میدهد و تنها عکسالعمل مردم در مقابل این ناملایمات صبر و مقاومت، سختکوشی، قناعت بوده است.
صاحب نظران از تشابهات اسمی و فامیلی، قیافههای ظاهری و بالاخره منش و الگوهای ِرفتاریِ مشترک معتقدند که ضمنِ منشاء ژنتیکی شاید ناشی از ایدئولوژی و جهانبینی مشترک نیز باشد.
خصلت و منش مردم دیزباد اکثراً دیرجوش و در ارتباطتشان از شک به سوی یقین میروند، در ارتباطات خانوادگی چرتکه و ماشینحساب ندارند و شاید این خصائص در دنیای امروز قابل قبول نباشد ولی واقعیّت دارد.
از دیرباز دیوارهای بلند طبقاتی در دیزباد فرو ریخته است هر کس ارباب و رعیّت خود میباشد، مهاجرین متأّخر ممکن است بصورت کارگری در ابتدای ورودشان زندگی را از صفر شروع کردند ولی دیری نپائید که در جرگه شهروندان درجه یک قرار گرفتند. این جملات از هادی میرشاهی حاوی عمیق ترین شناخت ها از مردم دیزباد در طول تاریخ معاصر آن است. در روزهای آینده پست های بیشتری از این نوشتار برای دیزبادی ها و مردمشناسان غیر دیزبادی منتشر خواهم کرد.
«دیزباد وطن ماست»- محمد میرشاهی (استاد) در نوشتاری در باب دیزباد می نویسد: داشتن رادیو در زمان کودکی ما کار هر کسی نبود. نشانه ای بود برجسته از دارایی و تمکن مالی. اولین رادیویی که من از نزدیک دیده و لمس کرده ام مربوط می شود به زمانی که کلاس سوم یا چهارم ابتدایی بودم.
فکر نکنید بچه های آن زمان مثل بچه های این دوره بودند، که اگر در زمان شیر خوارگی هم تبلت به دستشان بدهی بهتر از پدر و مادرشان با آن کار می کنند. خیر، ما اطلاعاتمان در این موارد نزدیک به صفر نه، خود صفر بود.
یادم می آید که در فامیل ما اولین کسی که رادیو خرید مرحوم داییم، مکی شمس الدین میرشاهی بود که تازه به مدرسه دیزباد منتقل شده بود. به خوبی به یاد دارم که مارک رادیویی که داییم خریده بود "آندریا "بود و این رادیو یک باطری بزرگی داشت به اندازه باطری ماشین های امروزی، شاید هم بزرگتر و سنگین تر، که باید همیشه در جوار رادیو گذاشته می شد و با سیمی به آن وصل می شد. هنوز باطری های کوچک یا به قول مردمان آن زمان، قوه های قلمی مثل ری او واک و یا گربه نشان اخترع نشده بودند.
باطری ها بزرگ و بقول امروزی ها، اکسترنال بودند. امواج رادیو، آن هم به مکانی مثل دیزباد خیلی ضعیف می رسید و هر رادیو باید به آنتنی وصل می شد که به شکل صلیب در پشت بام صاحب رادیو نصب می گردید و وجود این آنتن خود نشان از دارنگی و زیبندگی صاحب خانه می داد ،که البته تعداد آن ها در تمام ده از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمی کرد.
جالب ترین موضوع زمانی اتفاق می افتاد که مرحوم داییم را به جایی دعوت می کردند و البته با این انتظار که رادیو اش را همراه ببرد، تا خانواده میزبان، همراه با میهمانان دیگرهم از موسیقی دلنواز این جعبه جادویی حظ وافر ببرند. اگر این درخواست اجابت می شد تازه مسئله دیگری مطرح می شد و آن این که باید اولاٌ تدارک چوبی، یایی چیزی که شبیه آنتن باشد از قبل مهیا شود و تازه باید صاحب خانه یک جوان گردن کلفت را مامور حمل باطری کند، زیرا که حمل آن وسیله سنگین کار هر کسی نبود.
مرحوم دایی هم رادیویی که نسبتاٌ سنگین بود را با هزار سلام و صلوات بر دارد و با احتیاط زیاد راهی خانه میزبان شود. خیلی ها صدای موسیقی و صحبت مجریان را می شنیدند ولی اکثرا از کم و کیف چگونگی کار این پدیده نوظهور اطلاعی نداشتند. رادیو در آن زمان در دیزباد فقط کاربرد موسیقیایی داشت. بقیه برنامه ها که البته بسیار هم کم بودند، نه مشتری داشتند ونه کسی از حرف هایشان سر در می آورد، مگر ازصحبت های مرحوم راشد که بسیار ساده و روستایی سخن می گفت.
بعد از مدت کوتاهی رادیو های ترانزیستوری آمد با قوه های( باطری) کوچک استوانه ای که براحتی قابل نصب بودند و بسیار سبک. این رادیو ها عمدتاٌ نیاز به آنتن نداشتند و مارک های توشیبا و سییرا و سونی و فیلیپس از مارک های معروف دهه 40 بودند.
کم کم تعداد رادیو زیاد شد، به برکت رشد تکنولوژی انتقال امواج راحت تر شدند و برنامه ها متنوع تر و در کنار آن فهم مردم از مطالب رادیو نیز بالا رفت و گوش دادن به رادیو بی بی سی در دیزباد دهه 50 کاری بسیار معمولی برای بسیاری از مردم بود.
«دیزباد وطن ماست»- واقعه اسماعیلی های نیشابور، تکمله ای بر یک واقعه تاریخی نقل شده از سید حسن تقی زاده است. این مقاله دوران تعصبات مذهبی و دوران تاریک تاریخ ایران را نشان می دهد. خوشبختانه این دوران به پایان رسیده و این جهل نه تنها در ایران بلکه در جهان تا حد زیادی فروکش کرده است.
این متن سراسر عبرت، با بیانی علمی و گیرا در مجله کاوه به چاپ رسیده است. این متن از یگانگی مذهبی شیعیان اسماعیلی و اثنی عشری در دیزباد و تحصیل علمای اسماعیلی در حوزه علمیه باقریه مشهد و حوادث دوران جهل دیزباد می گوید.
نشریه کاوه که ادامه راه نشریه کاوه سید حسن تقی زاده است، به دست دکتر محمد عاصمی تاسیس شد و افراد نامداری از ادبیات و نویسندگان ایرانی معاصر در آن آثار خود را منتشر کرده اند. در این نوشتار یکی از بخش های مهم و البته تاسف بار تاریخ دیزباد را با هم می خوانیم.