دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.
دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.

انتخابات شوراها در دیزباد و وظایف کاندیداها

تارنمای خبری روستای دستجرد، مطلبی با عنوان وظایف شوراهای روستا درج کرده بود که با توجه به نزدیکی زمان انتخابات شوراها لازم دیدم که آن را در تارنمای «دیزباد وطن ماست» درج کنم. این مطالب از دو نظر اهمیت دارند. یکی اینکه مردم باید بدانند که دقیقا از شورها چه انتظاراتی باید داشته باشند و ثانیا اینکه کاندیداها و اعضای برگزیده نیز نسبت به وظایف خودشان واقف باشند.

خوشبختانه در دیزباد هرگز از روش های ناسالم برای دریافت رای استفاده نمی شود و لذا نکته دیگری را به این متن نمی افزایم.


 Dizbad - دیزباد



برای مشاهده وظایف  ادامه مطلب را ملاحظه بفرمایید

 

ادامه مطلب ...

دیزباد یا ریزباد؟ مساله این است!

در میان اسامی که به روستای دیزباد نسبت داده می شود که عمدتا به خاطر قدمت طولانی آن و تنوع افرادی که در آن می زیسته اند بوده، هیچ گاه با نام «ریزباد بالا» برخورد نکرده بودم. ریزباد احتمالا به معنای باد آرام و سوزناک است.

اما اخیرا در سایت «شبکه روستایی ایران» به نام روستای ریزباد بالا، دهستان زبرخان، بخش زبرخان، از توابع نیشابور در استان خراسان رضوی برخورد کردم. جالب اینجاست که میان حروف «د» و «ر» یک حرف بر روی کیبرد وجود دارد و این اشتباه احتمالا باید ناشی از خطای دید تایپیست بوده باشد. لذا توصیه مان به دوستان این است که کمی آب هویج برای تایپیست هایتان بگیرید تا در تایپ هایشان با چنین مشکلاتی مواجه نشوند.

گفتنی است که سایت مذکور اطلاعات آب و هوایی روستاهای ایران را برای سه روز پیش بینی می کند.

البته این پیش بینی تنها مربوط به روستاها نیست، اما ازآنجا که سایت های بسیار کمی اطلاعات روستایی ارائه می دهند، این سایت ارزش تماشا دارد.

دیزباد - Dizbad

قلعه منصور دیزباد، یکی از جاذبه های نیازمند به مرمت

Dizbad - دیزباد

خراسان بزرگ، دیلمان، اصفهان و کرمان در تاریخ ایران جزو مناطقی بوده اند که همواره در آنها تکثر اندیشه راهبر تمدن بوده است. در این مناطق دانشمندان و پیروان تشیع (اعم از زیدی، اسماعیلی و دوازده امامی) در زمانی که زعامت امور در اختیار امپراتوری عباسی و مفتی های اهل سنت بوده فعالیت می کرده اند. به همین سبب این مناطق محلی برای مباحثات، مناظرات و جنگ های خونینی بوده که تاریخ شواهد خوبی برای آن دارد.

از این روست که در این مناطق گروهی از اقلیت شیعه برای دور ماندن از هم مسلکان سنی مذهبشان به کوه ها و قلعه ها پناه می بردند.

قلعه منصور دیزباد هم یکی از این پناهگاه ها است که در زمان حسن صباح یا پیشتر از آن بنا شده و مورد استفاده شیعیان اسماعیلی قرار گرفته است.

این قلعه به رقم روزهای خوش و ناخوشی که گذرانده هنوز هم بقایایی از میراث گذشته را در خود دارد. اگر چه نام این قلعه در ابتدا منصور نبوده، اما امروز دیزبادی ها نام دیگری را برای این قلعه نمی شناسند.

قلعه منصور در مقطعی از تاریخ معاصر توسط منصور نامی که می گفته به این قلعه تعلق دارد و می خواهد برای خود گوری در آن حفر کند، مورد غارت قرار گرفته و تمام اشیای گرانبهای آن به سرقت رفته است.

امروز در این قلعه چیزی جز آوارهای فروریخته و کوزه های سفالین شکسته مشاهده نمی شود.

قلعه منصور دیزباد جزو مکان هایی است که به اعتقاد من می تواند مورد بازسازی و مرمت قرار گرفته و در زمینه جذب توریست از آن بهره برداری شود.


افسانه قلعه منصور

در مورد قلعه منصور دیزباد داستان ها و افسانه های فراوانی وجود دارد. برخی می گویند از این قلعه تا به پایین کوه راه زیرزمینی دارد که تا 100 سال پیش قسمت هایی از آن قابل مشاهده بوده است.

البته این بحث در مورد قلعه کوه قائن نیز که یکی دیگر از قلاع اسماعیلی خراسان است گفته می شود. برخی می گویند:  قلعه کوه قائن تا آرامگاه بوذرجمهر از طریق کانالی به همدیگر متصل می شوند؟؟؟


قلعه منصور، پلی ارتباطی میان شرق و غرب

گفتنی است که دولت شیعه الموت در عصر حکومت عباسیان شیوه ارتباطی داریوش هخامنشی را مجددا به کار گرفته بودند. در این شیوه که پیام  از طریق سلسله ای از قلاع منتقل می شده، نور  به عنوان واسط ارتباطی میان قلاع مورد استفاده قرار می گیرد.

در واقع میراث ارتباطی ایرانیان حاوی علائمی مشابه علائم مورس بوده که در عصر دولت الموت جهت اطلاع رسانی بار دیگر احیا شده است.

قلعه منصور یکی از قلاعی است که در میانه این سلسله ای از قلاع قرار دارد که از تاجیکستان شروع می شده و از افغانستان  و ایران عبور می کرده و به شامات می رسیده است.

امید است که سازمان میراث فرهنگی و دیزبادی هایی که اینک از لحاظ مالی به اندازه کافی متمکن هستند به دنبال راهی برای بازسازی این میراث تمدنی دیزباد باشند.


گروه انصار المهدی(عج) دیزباد وبلاگ جدیدش را رونمایی کرد

Dizbad - دیزباد

«گروه انصار المهدی دیزباد» که پیشتر  «دیزباد وطن ماست» خبر از  بسته شدنش داده بود، در فضایی جدید شروع به کار کرد. این وبلاگ از سه بخش «مذهبی»، «علمی» و «فرهنگی» تشکیل شده است . اگر چه در حال حاضر این وبلاگ محتوای خاصی را در خود جای نداده اما امیدواریم به زودی شاهد توسعه آن بویژه در زمینه انتشار مستندات باشیم.

جالب است که این وبلاگ هیچ بخشی برای نظردهی نداشته و حتی در قسمت تماس با ما نیز جای آدرس ایمیل خالیست .

در این وبلاگ اطلاعاتی در زمینه دعوتی های محرم دیزباد ارائه می شود. شایان ذکر است وبلاگ گروه انصار المهدی دیزباد از آبانماه سال پیش به روز نشده است.


افسانه نوحصار دیزباد در سایت دکتر الهه معروضی


دیزباد - Dizbad

 دکتر الهه معروضی که اتفاقا ساکن منطقه دکتر بهشتی مشهد است، یکی از پزشکان توانمند ایرانیست که به تحقیق و پژوهش و سیر و سیاحت بیشتر از پول می اندیشند. برای من هم بسیار جالب بود که در سایت ایشان در مورد «دیزباد» مطلبی یافت شود. اما وقتی متوجه شدم که او مشهدی است و ساکن دکتر بهشتی به بسیاری از سوال های ذهنم پاسخ داده شد.

وی احتمالا با یکی از دیزبادی ها ملاقاتی داشته  و ضمن آن در مورد نوحصار دیزباد سوال کرده و از آنجا که روایات در مورد نوحصار دیزباد بسیار است و دیزبادی عزیز نیز در پاسخ دادن دقت نکرده و الهه معروضی نیز احتمالا به همان منبع بسنده کرده است و در نتیجه روایتی ناصحیح و بسیار ناصحیح را از نوحصار دیزباد را در سایت دکتر معروضی ثبت شده که امیدوارم بازبینی شود.

جهت جلوگیری از دوباره نویسی متن را با رنگ قرمز ویرایش می کنم.


متن مندرج در سایت خانم دکتر الهه معروضی:


معروف است نوجوانی به نام امام قلی در خانۀ بزرگ (خانه کلان یا به گویش محلی خنه کولو) (عبادتگاه دیزباد) خدمت می کرده. امام قلی در خانه کلان چراغبان بود. مسئول روشن نگاه داشتن چراغی به نام «کولی» که سوخت آن نوعی بوته به نام «چرغو» است. این هیزم نور فراوان دارد اما دود نمی کند.


 روزی لیوان به دست از در خانۀ بزرگ بیرون می آید تا برای کودکی آب ببرد. (بنده تا کنون چنین چیزی در روایت های متنوع نوحصار نشنیده بودم که خانم دکتر نقل کرده است!)


فردی بسیار نورانی را در مقابل خود می بیند و به دنبال وی راه می افتد. (آن شخص نورانی مرشد و رهبر امام قلی ذوالفقار علی است که از او با نام مولانا ذوالفقار علی یاد می کنند.)


 آن شخص در کمر کوه عصایش را به سنگها می زند و چشمه ای که هنوز نیز جاری است ظاهر می شود.(این قسمت مربوط به بخش  ما قبل آخر داستان است.) 


امام قلی همچنان به دنبال فرد نورانی می رود و از او می خواهد حاجتش را برآورد. (اساسا در تفکر عرفانی امام قلی یا همان خاکی چیزی به نام حاجت معنی ندارد. او به دنبال حق بوده و از ذوالفقار علی می خواهد که او را به همراه خودش تا رسیدن به حقیقت رهنمون شود.)


 پاسخ می شنود اگر شانه در میان محاسنت گیر کند حاجتت برآورده می شود. ( این بخش اول روایت است و آن هم به گونه ای که اشاره شد امام قلی به دنبال حق می گشته.) 


امام قلی که 12 یا 13 سال بیش نداشته شانه اش را به صورت می کشد و شانه در میان محاسنش می ماند. ( نوجوان 14 ساله که محاسن نداشته پس امام قلی شانه را در صورت خود فرو می کند و شانه می ایستد!)


 آنگاه برای اثبات حضور مرد نورانی نشانی از وی می طلبد. (امام قلی در سفری روحانی که از آن به معراج هم تعبیر می شود مسیری را طی می کند تا در نهایت با روایت کل داستانش سنتی مملو از نماد پردازی را بنا نهد.)


 آن شخص در محلّی بسیار صعب العبور جای پایی می گذارد که هنوز هم هست. (اثری از جای پای اسب ذوالفقار علی بر روی صخره ای در بالای حصاری صعب العبور باقی می ماند. که امام قلی می گوید در انتها باید از آن خاک چشید. یعنی «کل نفس ذائقه الموت» و بدین ترتیب داستان عرفانی او با رسیدن به سیمرغ در نوک کوه قاف به پایان می رسد.) 


آنگاه ناپدید می شود و امام قلی را پشت در عبادتگاه می بیند، در حالی که چهره ای مسن و محاسنی بلند و لیوانی پرآب در دست داشته است. (این بخش را هم من تا کنون نشنیده ام. اما می دانم که امامقلی پس از بازگشت می بیند که خانم هایی که به حقانی خواندن مشغول بوده اند هنوز در حال خواندن هستند و کارشان به پایان نرسیده است. یعنی گویی زمان نگذشته و این دقیقا یادآور معراج حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است.)


برگرفته از: پژوهش آقای ابوالفضل حسینی کارشناس میراث فرهنگی