«دیزباد وطن ماست»- هیئت امنای مسجد دیزباد جهت رفاه حال مسافرین و همچنین میهمانانی که به روستای زیبای دیزباد مسافرت می کنند و قصد اقامت در دیزباد را دارند، اقدام به ساخت 2 مهمانسرا کرده است.
به گزارش روابط عمومی شورای اسلامی دیزباد، مهمانسرای شماره 1 با کلیه امکانات آماده شده است و عملیات اجرایی ساخت دومین مهمانسرا به زودی به پایان می رسد. جمعه گذشته عملیات بتن ریزی سقف دومین مهمانسرای تکمیل شد.
گفتنی است مسجد انصارالمهدی بالاده به همت افراد خیر و اهالی خوب دیزباد (بالا ده و میان ده و پایین ده) طی دهه گذشته ساخته شده است.
ساخت مهمانسراهای دیزباد نیز با همت و همیاری مردم دیزباد و هیات امنای مسجد انجام می شود.
سلام ممنون از نظروتون در وبلاگ روستای توریستی بیاره
افتخار دارم اعلام کنم لینک شدید
شما نیز با افتخار لینک شدید.
اپم حتما بیا
با سلام لینک شدید لطفا ما رو هم لینک کنید
شما نیز با افتخار لینک شدید.
آپم.
راستی سلام.
با سلام
وبلاگ زیبائی دارید با نهایت افتخار برای اینجانب شما لینک شدید
لطفا مرا با نام " فرهاد داودوندی ورزشی نویس بروجردی" لینک نمائید
سپاسگزارم
www.farhad90.mihanblog.com
با افتخار لینک شدید.
سلام دوست عزیز....شما اینک شدید...
شما نیز با افتخار لینک شدید.
سلام دوست عزیز
مچکر از مطالب زیباتون
حالا یادم اومد
ما هر سال سه بار به مشهد می رویم
از نزدیکی های روستاتون عبور کردیم
سعی می کنم اگری عمری بود در حد یک ساعت در روستاتون گشت وگذری بکنیم
حتما!
آپم...
«کوخرد ـ در کتاب تاریخ کمبریج»
http://awayeseebah.blogfa.com/post-375.aspx
سلام دوست عزیز وا مهربانم
مچکر از نظراتتون
شما همیشه به این حقیر لطف دارید
امیدوارم همیشه مانا وپایدار باشید باشید.
من از نهایت شب حرف میزنم
و از نهایت تاریکی
اگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان چراغ بیار
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
سلآم
من به وب جدید درست کردم
اگه عآشق وآلیبآلی و می خوای ازش طرفدآری کنی
می تونی عضو این وبلآگ بشی
تآ تو یه محیط دوستآنه بآهم از این ورزش محبوب طرفدآری کنیم
اگه هستی، بگو بسم الله وبگو تآ تو اینجآ عضوت کنم
ܓܓعآشق وآلیبال: مهدیهܓܓ
شمعی که دیگه عاشق نشد .عاشقی بد دری هست عاشق شدن مانند یه چیز نوع در زندگی . همیشه آرزو داشتم یکی کنارم باشه که آرومم کنه . اینو که می نویسم دارم گریه می کنم . اما تو رفتی . همین رفتی و من را تنها گذاشتی و رفتی و وقتی که این عشق پاک نابود بشه . می نویسم و می نویسم و آروم می گیرم . می نویسم که تو با من چه کردی و با من بودی و آن طور که من فکر می کردم . شمعی که دیگر عاشق نشد . هنوز که هنوز هست نگاه عکست می کنم . یهوی گریه ام می گیره و اشک درچشمانم حلقه میزنه . عشق آتشینمان دیگر خاموش شد . دیگر آن عشقی که همه از آن حرف میزدند خبری نیست و نخواهد بود . دیگر حرف هایم کلیشه ای شده و دیگر نمی توانم آن چیزی باشم که قبل بودم . دیگر احساس می کنم و احساس می کنم تنها هستم . تنها . تنها . این شمع دیگر برای همشیه خاموش خواهد بود . خاموش . آب شدم ولی تو نیامدی . آن نگاه زیبایت و آن نگاه پر از احساس و آن نگاه پر از حرف های نگفته ... خسته ام دیگر .. خسته ام چه کنم .. آیا دوباره عاشق میشم دوباره این شمع روشن میشه ..دوباره جان میگره . دوباره لبخند میزنه . دوباره عشق آتشینی برایش می سوزه ..دوباره و دوباره .. این حرف ها را هزار بار گفتم ولی انگار و انگار قرار نیست کسی بادش کنار من . شمعی که دیگر عاشق نشد .
زیبا بود.