one of the talented photographers took very nice photos that uploaded in "summitpost" website. "Dizbad Vatane Mast" Hopes you enjoy of watching this photos.
In the title of this site you can see "Dizbad e Bala" as "Dizbad e Mashhad", which is so strange!
"indexmund" is one of those sites which provides accurate map from Dizbad. "Dizbad Vatane Mast" suggest you to take advantage from this photos if you want to look at your states or garden's in Dizbad e Bala.
if you Search for "Dizbad" in Search Engines like Google, Yahoo!, And Altavista, you can find so many results for this word. As I looked and found it.
So I want to inform a short note about Dizbad which wrote in WikiPedia:
Dizbad-e Olya (Persian: دیزبادعلیا, also Romanized as Dīzbād-e ‘Olyā; also known as Dīzbād-e Bālā)[1] is a village in Zeberkhan Rural District, Zeberkhan District, Nishapur County, Razavi Khorasan Province, Iran. At the 2006 census, its population was 243, in 123 families.[2]
"Dizbad Vatane Mast" suggest you to complete this aritcle by your credible Information.
مدرسه دیزباد برای دیزبادی ها و بویژه افرادی که در این مدرسه درس خوانده اند چیزی جز نوستالوژی «روزهای تلخ ننگ و تنگ» که با وجود مدرسه به روزهایی مملو شادی و شعف بدل شده نیست.
روزهایی که به دلیل تقارن با جنگ های جهانی روستاها دچار قحطی شده اند و تا آن اندازه در فشار بوده اند که حتی تامین هزینه تامین معاش برای بسیاری از آنها به سختی ممکن بوده است.
این روزها با ورود معلمانی از شهرهای بزرگ به دیزباد همراه بوده و این معلمان از نزدیک فقر و نداری را لمس کرده اند.
این معلمان در سینه خود خاطراتی دارند که برخی از آنها به قلم خودشان یا دانش آموزان شان نوشته شدند. برخی نیز به همراه این معلمان به سینه خاک رفتند.
این خاطرات تنها به معلمان منحصر نمی شود و شاگردان نیز گاهی اوقات این خاطرات را از معلمانشان و شرایط زندگی شان تعریف می کنند.
حتی این خاطرات به دانش آموزان نیز منحصر نمی شود و برخی اوقات مرور آن خاطرات برای نواده های آن دانش آموزان نیز خاطراتی بیاد ماندنی از جریانی می شود که هرگز آن را تجربه نکرده اند.
خاطره ای که در این نوشتار قصد دارم آن را روایت کنم از یکی از دوستان عزیزم است که مادر بزرگش شاگرد یکی از معلمان محبوب دیزباد به نام آقای آروین بود. خدایش بیامرزد.
او تعریف می کند که همیشه میان دو مادر بزرگش که از قضا خواهر نیز بودند بر سر ترتیب خوردن چای صبحانه بحث بوده است.
یکی می گفته: ابتدا باید چایی را بنوشی که راه گلویت باز شود و بعد از آن صبحانه صرف شود!!!
دیگری می گفته اول باید صبحانه بخوری و بعد چای را بنوشی که صبحانه از گلویت پایین برود!!!
به هر حال این مشاجره سبب می شود که یکی از نواده ها از یکی از مادربزرگ ها دلیل و برهان قاطع طلب کند.
مادر بزرگ هم به سادگی دلیل آن را این می داند که: « آقای آروین گفته است»!!!
نواده او نیز که از جوانان امروزی بوده رو به مادر بزرگ می کند می گوید: « آقای آروین غلط کرده!»
مادر بزرگ در حالی که دیگر نمی تواند خودش را کنترل کند با عصبانیت می گوید: « آقای آورین غلط کرده؟ اصلا خودت غلط کردی!!!»
این احترام به راستی چگونه در دل این پیرزن جای گرفته که تا این سن هنوز حاضر نیست حرف سنگینی در مورد معلم مورد احترامش بشنود.
درود بر آقای آروین و بنیانگذاران مدرسه دیزباد که چنین اخلاقی را در میان دانش آموزانشان ایجاد کردند. اخلاقی که به نظر می رسد امروز با همه توسعه یافتگی مان از آن بسیار فاصله داریم!
فضای وب این روزها در مورد دیزباد شاهد صحنه هایی از بسته شدن سایت ها و تارنماهایی است که از سال ها پیش شروع به فعالیت کرده بودند. وبلاگ های «دیزباد حسن»، «دیار کهن»، «دیزباد کهن»، «دیزباد بالا» و اینک نیز خبر بسته شدن وبلاگ «گروه انصار المهدی (عج) دیزباد» را دریافت کردیم.
گروه انصار المهدی دیزباد اگرچه فعالیتش بسیار تازه بود، اما با شروعی آتشین شروع به اطلاع رسانی در زمینه فعالیت های حسینه و مهدیه و مسجد دیزباد بالا کرد.
امیدوارم بودیم تا این وبلاگ بتواند فعالیت های خودش را بویژه در ایام عزاداری ابا عبدالله الحسین (ع) گسترش دهد. اما ناگهان با خبر تعطیلی آن تمام امیدهای ما به نا امیدی مبدل گشت.
امیدواریم دوستان مان در این وبلاگ بار دیگر فعالیت خود را در قالب سایت یا تارنمایی مجهزتر و بسیار قوی تر شروع کنند.
«دیزباد وطن ماست» از دوستان دیگر نیز درخواست می کند تا با حضور در فضای مجازی به بهبود کیفیت اطلاع رسانی در فضای مجازی در مورد دیزباد کمک کنند.