«دیزباد وطن ماست»- صادرات گیلاس دیزباد به کشورهای شمال و جنوب یکی از مباحث مورد علاقه ژورنالیست ها در سال گذشته بود.
امیدواریم که این اخبار در سال جاری نیز همچنان ادامه داشته باشد و پوشش خبری در روزنامه هایی نظیر روزنامه رسالت داشته باشیم.
قطعا حضور در روزنامه های سراسری می تواند در تنویر افکار عمومی و بخشیدن تشخص به روستای دیزباد نقش زیادی داشته باشد.
«دیزباد وطن ماست»- امسال در روز 4 تیر ماه 1394 چهاردهمین سال راه اندازی «دیزباد وطن ماست» را جشن گرفتیم.
این مناسبت را به همه دیزبادی ها تبریک عرض می کنم و امیدوارم که دیزباد وطن ماست در سال های آینده نیز همچنان به کارش ادامه دهد و به مردم دیزباد و علاقه مندان خدمت کند.
وسوسه نوشتن در این مجال بسیار زیاد است اما سعی می کنم بحث امروز خودم را خلاصه عنوان کنم:
من هیچ وقت برای بیش از یک هفته در دیزباد اقامت نداشته ام.
اما همیشه دیزباد برایم الهام بخش بوده است، چون وقتی می خواستم هویت خودم را بشناسم، نام دیزباد به عنوان روستای پدری و مادری برایم الهام بخش بوده است.
دیزباد برای من جایگاهی مقدس است، جایی که برای سالیان سال اجداد من را در دل خود جای داده است که بتوانند در امنیت و آرامش زندگی کنند و در آن فرهنگی را بپرورند که امروز با گذشت سالیان دراز همچنان بی بدیل است.
فرهنگی که به اعتقاد من دیگران باید بیایند و از ما یاد بگیرند.
در عین حال هیچ نگاه کمال گرایانه ای به دیزباد ندارم. بله ما نیز کمبودهایی داریم و باید برویم از دیگران یاد بگیریم.
دیزباد به اعتقاد من مکانی است که در آن قومیت های مختلف برای یک زندگی مسالمت آمیز بین خودشان پل زده اند و امروز ما تکثری بی بدیل را در دیزباد می بینیم که در عین حال این تکثر با نوعی هارمونی در کنار هم جلوه ای زیبا به دیزباد بخشیده است.
مردمانی که خود گلچینی از تمام ایران هستند و هر طایفه ای بخشی از فرهنگ زیبای دیزباد را شکل داده است و این دیزباد را در ایران بی بدیل می کند.
دیزباد از نگاه من مانند یک دست بزرگ است که همه انسان های درونش را به هم نزدیک کرده است و این در معماری دیزباد متجلی شده؛ یک معماری پلکانی که افراد تا نهایت ممکن همسایگی نزدیک را تجربه می کنند.
دیزباد یک روستا و یک ده نیست، که مردمش بخواهند اصالتشان را در لوای نام شهری گم کنند، من بسیار خوشوقتم که می بینم حتی در رده های بالای تحصیلی و اقتصادی، دیزبادی ها همیشه خودشان را به عنوان «دیزبادی» قلمداد می کنند.
در عین حال معتقدم که دیزبادی ها مدیران بسیار قدرتمندی هستند و آنها در واقع مدیر زاده می شوند.
دیزبادی ها ریشه های عمیقی دارند و داشتن این ریشه ها باعث می شود که آنها شناخت عمیق تری نسبت به هم پیدا کنند.
دیزباد امروز برای اولین بار در تاریخ خودش دارد قدری از پتانسیل های نهفته خودش را علنی می کند و این تنها به دستان توانمند اعضای شوراها، ممکن شده است. در نتیجه می بینیم که دیزباد در کارهای مدیریتی مشارکتی بسیار قوی عمل می کند.
«دیزباد وطن ماست»- آیت الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی در سال 1278 هـ.ق در شهرستان نهاوند دیده به جهان گشود. او کودکی را در دامن خانوادهای مذهبی پشت سر گذاشت و در نوجوانی وارد حوزه علمیه نهاوند شد.
وی دروس مقدماتی را نزد شیخ جعفر بروجردی و حاج ملا محمد سرهبندی آموخت، سپس به بروجرد هجرت نمود و دروس سطح را نزد شیخ آقا حسین شیخ الاسلام، آقا ابراهیم بن مولی حسن تویسرکانی، سید ابوطالب و دیگران فراگرفت.
آیت الله نهاوندی برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه مشهد مقدس راه یافت و در درس شیخ عبدالرحیم بروجردی، آقا میرزا سید علی حائری یزدی و حاج شیخ محمدتقی بجنوردی مشهدی شرکت کرد. وی مدتی نیز برای کسب دانش در اصفهان بسر برد، سپس به حوزه علمیه تهران رفت و در مجلس درس حاج میرزا حسن آشتیانی، میرزا عبدالرحیم نهاوندی و میرزا محمد اندرمانی حضور یافت.
او در حوزه علمیه تهران، فلسفه و علوم معقول را نزد میرزا محمدرضا قمشهای، میرزا ابوالحسن جلوه و حیدرخان نهاوندی آموخت. سپس به عتبات عالیات هجرت نمود و در سامرا، در درس میرزا محمدحسن شیرازی شرکت کرد. او در سال 1308 هـ.ق به حوزه علمیه نجف عزیمت کرد و در درس سید محمدکاظم طباطبایی یزدی، آخوند خراسانی، شیخ محمد طه نجف، میرزا حبیب الله رشتی، شیخ الشریعه اصفهانی، شیخ محمدحسن مامقانی، مولی لطف الله مازندرانی و حاجی نوری (صاحب مستدرک) شرکت کرد.[۱]
آیت الله العظمی مرعشی نجفی در مورد آیت الله نهاوندی چنین فرموده است: او مهارت ویژهای در علم حدیث و مقدمات آن مانند علم رجال و علم درایه داشت. وی فقیهی اصولی و متکلمی مفسر بود. ایشان هم درس پدرم، علامه آیت الله سید شمس الدین محمود حسینی مرعشی نجفی (متوفی: 1338 هـ.ق) بود، و در درس بسیاری از بزرگان شرکت میکرد.[۲]
بازگشت به ایران
شیخ علی اکبر نهاوندی در اواخر ماه ذی القعده سال 1317 هـ.ق، به سبب مریضی، به ایران بازگشت و یک ماه و نیم در تبریز ماند، سپس به نهاوند رفت و تا نیمه ماه ذی الحجه سال 1322 هـ.ق، در آن جا ماند؛ سپس در ابتدای محرم سال 1323 هـ.ق، به تهران رفت و 6 سال در تهران اقامت کرد.
او در سال 1328 هـ.ق، به مشهد رفت. وی در مسجد گوهرشاد نماز میخواند و هر شب، بعد از نماز منبر میرفت. سخنان ایشان تأثیر بسزایی بر مردم میگذاشت. او بیشتر عمرش را به نگارش کتاب سپری نمود.
سخت کوشی در راه تحصیل علم
آیت الله نهاوندی مینویسد: خواجه عبدالله انصاری در «نفحات الانس» میگوید: «من سیصد هزار حدیث یاد دارم با هزار هزار اسناد. آن چه من در طلب حدیث حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله کشیم هرگز از احدی نکشیده، یک منزل از نیشابور تا دیزباد باران میآمد و من برای آن که جزوههای حدیث خیس نشود در حال رکوع راه میرفتم و آن ها را در زیر شکم نهاده بودم. شب در نور چراغ، حدیث مینوشتم و فراغت نان خوردن را نداشتم، مادرم نان پاره و لقمه میکرد و در دهان من مینهاد.
نظیر حالت خواجه از برای خود حقیر نیز اتفاق افتاد. در سال 1318 هـ.ق که از نجف اشرف بیرون آمده و به جانب بلاد عجم میآمدم، آب طغیان نمود و سد کاظمین و بغداد را خراب نمود و از حدود بغداد تا حدود سرای خاکستری را آب گرفته بود. قُفّه[۵] در میان آب انداخته و زوّار و عابرین را عبور میدادند. حقیر در میان قفّه به پا ایستاده و مؤلفات فقه و اصول خود را در ساروقی[۶] بسته و بالای سرخود نگه داشته بودم که اگر فرضاً غرق شدم، اول خود غرق شوم بعد از آن نوبت به آن مؤلفات برسد و تا به حال که این مقام را تحریر مینمایم و مقارن ظهر روز یکشنبه بیست و یکم ماه شعبان المعظم سال 1341 هـ.ق است، اگر مدعی شوم که در منزل خود از بدو تحصیل تا حال غذایی با فراغت بال صرف ننموده، به جهت اشتغال به مطالعه کتب و نوشتجات، همانا ادعایی قریب به صدق نمودهام. از خداوند توفیق آن چه را دوست دارد و مورد رضایت اوست مسئلت دارم.[۷]