«دیزباد وطن ماست»- دیزباد در گستره دریایی از شاعرانگی و یک باور تاریخی عنوان متنی است که یکی از دیزباد دوستان در تاریخ شنبه 27/7/1398 آن را نگاشته است. با هم این متن زیبا را از نظر می گذرانیم.
مناظر بدیع و زیبای دیزباد، باغات سبز و خرّم، جویبارهای پوشیده از سایهِ درختان، کوچهباغهای پر پیچوخم و بالاخره کوههای سر به فلک کشیده و طراوت خیزش، آبوهوایی را برای شهروندانش به ارمغان آورده است که آدم را متحوّل و دگرگون میسازد، آنچنان تحوّلی که از دستِ هیچ روانکاو و روانشناسی در دهها جلسه روانکاوی ساخته نیست.
جلوههای زیبای طبیعت در دیزباد کم نیستند، آسمان آن برعکس آسمان شهرها پرستاره، آسمانی نیلگون و مهتابش آنقدر شفاف و زیباست که گویی رصدخانه خواجهنصیر طوسی در مراغه را در گرو گرفته است بهطوریکه هر نوع کتابت و شاعرانگی را در این نور امکانپذیر میسازد. برای عاشقان مجازی (مصداق "شعر کوچه" از فریدون مشیری)
در این زیبائیهای طبیعت قداستی به چشم میخورد که طنین مناجات و قصیده خوانی سالکان را از گذشته دور تجلی میبخشد.
اگر فریدالدّین عطّارشاعروعارفِ قرنِ ششم که عمر خود را بهرسم سالکان طریقت با سوز و شوق و عشق سپری نمود و با الهام از بهار مجازی، بهار حقیقی را برای انسان متجلّی ساخت، اگر زیبائیهای صوری طبیعت به کشف زیبائیهای درون او انجامید و در نهایت هفت شهر عشق را بهپای شوق، یک گام نهاد و سالکان را در خمِ یک کوچه سرگردان گذاشت.
اگر خیّام فیلسوف، منجِّم، ریاضیدان، شاعر و رِند خراباتِ عشق، در دامن این طبیعت طرب عشق را در زندگیِ انسان در آمیخت.
اگر کمالالملک (منسوب به ابوذر غفّاری) خالقِ پردههای هزار نقش، طبیعت را به تصویر کشد.
همهوهمه از همسایگان دیواربهدیوار دیزباد و آبشخور این مرزوبوم میباشند، با این باور که قدرت و توانایی و انگیزش آنان بیتأثیر از این محیط نمیتواند باشد. پس بهگزاف نگفته باشم که میتوان زیبائیهای درون را از زیبائیهای طبیعتِ دیزباد الهام گرفت همانطور که بلبلان نغمهساز کرده و شعر معروف شیخ بهایی را مصداق میدهند.
هرکس بزبانی صفت و وصفِ تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری بترانه
حاجی راهیِ کعبه و من طالبِ دیدار
او خانه همی جوید و من صاحبخانه
مقصودِ من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصـود تویی کعبـه و بتــخانه بهـانه
تابهحال دیده نشده بلبلی بر پهندشت کویری نغمهسرایی کند همانطوری که ساخت هر مصنوعی در محیطِ کارگاهی توسط صانع انجام میشود برای تزکیه روح و اعتلای نفس نیز یکی از پارامترهای مهم محیط است، محیط مساجد، کلیساها و سایر عبادتگاهها.
این بدان معنی نیست که قانون کلی باشد ولی واقعیت دارد. برای بیداری و آگاه شدن، پارامترهای دیگری مطرح میباشد که در سرفصل همه آنها علم و عقل و عمل است که با بهکارگیری آنها میتوان به حقایقی رسید و درنهایت به عظمتِ خِلقتِ پروردگار پی برد. پس از کشف حقایق، این باور به وجود میآید که شوقِ پرواز بهسوی معبود، در سیطره فکری هر انسان میباشد.
تمثیلی حکایت دارد که:
تعدادی جوجهِ مرغ و یک جوجهِ عقاب در داخل حیاطی زندگی میکردند. پیر و مرشدی که این پرندگان را سرپرستی میکرد به جوجه عقاب گفت: تو که مشغول دانه خوردن و جستوخیز هستی یک استعداد ذاتی و خدادادی دیگر در تو وجود دارد که در بقیه جوجهها نیست. آن استعدادِ پرواز است که تو میتوانی به اوج آسمان پرواز کنی و از بلندیها، زمین و آدمهایش را مشاهده نمایی. پرواز کن نترس تو میتوانی، در تو استعداد بالقوهای وجود دارد که در بقیه جوجهها نیست، میتوانی این استعداد نهفته را در پهندشت شوق به فعل درآوری. باور تو یاور توست، میتوانی در دل آسمان ثابت و بیحرکت بمانی و شکارت را در روی زمین نشانه بگیری، پس پرواز کن، نترس پرواز کن، میتوانی پرواز کنی.
در جوجه عقاب شوقِ پریدن به وجود آمد و با چند بالوپر زدنِ مختصر، رویِ دیوار حیاط قرار گرفت، اینجا بر علمش یقین شد که با این مختصر تلاش، موفّق گردیده تا کوچهها و حیاطهای اطراف را ببیند و در حوزه چشماندازش قرار گیرد.
پرواز ازروی بام، منطقه وسیعتری در چشماندازش قرار گرفت. هر چه تلاش کرد بر علمش یقین تر شد و باور این استعداد خدادادی در او شکل گرفت. این داستان زندگی یک انسان است که با علم و عقل و عمل میتواند پرواز کند همانطوری که نوآموزانِ مدرسهِ ِدیزباد شوقِ پرواز را باورکردند و یاد گرفتند.
هماکنون خورشیدِ فرهیختگانِ این مدرسهِ درپهندشتِ گیتی هیچوقت غروب ندارد