«دیزباد وطن ماست»- شورای دیزباد شرح کامل برنامه بوستان تختگاه دیزباد را ارائه داد.
به گزارش «دیزباد وطن ماست»، در این طرح که با مشارکت دیزبادی ها در روز جمعه 17 آبانماه سال جاری برگزار می شود، دیزبادی ها برای کاشت درخت به دیزباد می روند.
مدیریت این برنامه با شورای اسلامی دیزباداست و طی آن چندین اصله نهال در بوستان پیش تختگاه دیزباد کاشته خواهد شد.
گفتنی است که برای هر یک از این درختان پلاکی در نظر گرفته شده که به نام دیزبادی که آن درخت را می کارد نامگذاری می شود.
یکی از خیرین دیزبادی نیز برای حمایت از این برنامه بسیار زیبا، تمام دیزبادی هایی را که در این طرح مشارکت می کنند، به صرف ناهار در مسجد دیزباد دعوت کرده است.
برای آگاهی از جزئیات این طرح بر روی مهم: طرح بوستان روستایی پیش تخت گاه (آرامگاه منصور) کلیک کنید.
چه گویم از این روزگار ، چه گویم از این شهر قصه ، قصه های تلخ و شیرین . خاطرات خود را ورق می زنم و وقتی به تو می رسم ، می ایستم و نگاهت می کنم . در صندلی فرو رفته ام و چشم هایم را بسته ام . کتابی که به من دادی هنوز در دستانم هست . روی صحفه اول آن اسم تو حک شده . روز وداع با تو یادم هست . یادم هست که تو بودی ولی نمی خواستی با من باشی . نمی دانم چرا ، حال تنهای تنهایم . اشک روی گونه هایم سرازیر می شود ، هر چند تو رفته ای ولی هنوز من در فکر تو هستم . از روی صندلی بلند می شوم و کتاب تو را کنار می گذارم و دیگر فهمیدم که تو برنمی گردی حال من مانده ام . به شهر قصه ها می روم و نگاهم به کسانی است که فراموش شده اند . حال من هم دیگر فراموش شدم . نگاهم به کسانی است که عشق خود را فراموش نکرده اند . میروم روی صندلی مینشینم . هوای بسیار خوبی می وزد . یک نفر از دور آمد و کنار من نشست و نگاهش به من . من گفتم چرا به من نگاه می کنی ؟ و او گفت ، چهرات ناامید است . گفتم همه کسانی که اینجا هستند چهره شان ناامید هست و او گفت تو فرق می کنی . یک بار دیگر نگاهش کردم و نمیدانم چی شد که عشق در نهان خود شروع به رشد کرد و او نزدیک و نزدیک تر آمد و سرش را روی شانه هایم گذاشت . همه کسانی که یک روزی فراموش شده بودند همین کار را کردند و عشق خود را به همدیگر تقسیم کردند و از آن روز به بعد آن شهر قصه که ، شهری گمشده و فراموش شده ها بود تبدیل به شهر قصه های رویایی شد . دوست عزیزم نمی خواهم از وبت تعریف کنم چرا که بیش از اندازه کلیشه ای می شود و همین را بگویم که تو همان کسی هستی که روی صندلی نشستی و سرت را روی شانه هایم گذاشتی و من را به شهر قصه های رویایی بردی . امیدوارم که همیشه مثل شهر قصه ها پر از قصه های رویایی باشی و آرزو می کنم که قصه های خود را فراموش نکنی چرا که ما با قصه ها اجین شده ایم . دوست دار همیشگی تو کلیک سینما .
سلام دکتر لینکت کردم منو بلینک بازم بهم سر بزن مرسی
حتما
دیزباد یعنی چی؟؟؟؟؟سوال شده برام؟؟؟
دیزباد یعنی دژی که در آن باد می وزد!
باعث افتخار هست که لینکم کردید ایشاالله بزودی تبادل نظرات مثبتی خواهیم داشت.
ان شاء الله
برف پاک کن خاطراتت بیهوده جان میکنند!
یاد تو این سوی شیشه مانده است...
+دوس داشتی بیا!