درسته که شعرای من چندان قابل دار نیست ولی خواهش میکنم هیچ کدومشون رو کپی نکنید خوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااهش
مرسی از همتون
درسته که شعرای من چندان قابل دار نیست ولی خواهش میکنم هیچ کدومشون رو کپی نکنید خوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااهش
مرسی از همتون
من باااازم اومدم
امسال بچه کنکوریم خخخ
چندروز دیگه ب پایان سال۹۴نمونده
پیشاپیش عیدرو بهتون تبریک میگم و امیدوارم سال۹۵یکی از بهترین سالهای عمرتون باشه
سر سفره ی هفت سین دعا فراموشتون نشه ها
ااخر این پست ایدی لاینو تلگرامم رومیذارم
هرکسی خواست اد کنه و پی ام بده ادش کنم
البته این چند وقت بخاطر کنکور خیلی انلاین نیستم
خوب دیگه وقتتونو نمیگیرم عشفولیا
خداحافظتون
ایدی لاین:
zahra...s..77
ایدی تلکرام:
zarii_makhmal
به سلامتی...
با قدم هایی سست
می گذرانم
اشکهایم را
همچون ردپایی
بر زمین سرد حک می کنم
چشمانم
عقربه های ساعت را
از نظر می گذرانند
چه آرام می روند
مگر آنها نمی دانند
کاسه ی صبرم لبریز شده
با هر قدم من انگار
طول این جاده بیشتر می شود
دیگر نمی خواهم
من از این بازی خسته شده ام
زنگ پایان را بزنید
روزگار تسلیم
من
کم اوردم...
سراینده:زهرا ساعی
اگه میشه نظر واقعیتون رو درمورد من بگین هرچی هم باشه اصلااااااااااا ناراحت نمیشم
فقط خوش حال میشم اگه دلیلتون رو هم واسه گزینه ای که انتخاب کردید بگید:
۱-مزخرفم....مزخرررررررررررررررف
۲-رو مخم
۳-میشه تحملم کرد
۴-معمولیم
۵-یه دوست خوفم
۶-خععععلی پاکارم
۷-عاااااااالیم...اصن یه دسته گلم
۸-خععععلی خشنم
۹-مهربونم
۱۰-توی حرفام صداقت پیداست
۱۱-از سروکول حرفام دروغ میباره
شما میتونین هر چند گزینه که خواستین انتخاب کنین و حتی اگه نظری راجع به من دارین که جزو این موارد نیست می تونین ذکر کنین
مرسی از همتون
بووووووووووووووس...بابای
سلااااااااااااااااااااااااااام به همه ی اجیا و داداشای گلم
فرا رسیدن محرم رو به همه ی شما تسلیت میگم . امیدوارم توی این ماه خدا همه ی گناهامون رو ببخشه و به ما کمک کنه تا دنبال هیچ کار خطایی نریم.
یه خواهشی از همتون داشتم میدونم خواهش زیادیه ولی خوب ارزو بر جوانان عیب نیست
از همتون میخوام که اگه از من بدی دیدید یا شمارو ناراحت کردم تو رو خدا حلالم کنید
به همتون قووووول میدم که هیچ وقته هیچ وقت ناراحتتون نکنم و همیشه یه اجیه خوب واستون بمونم البته اگه لیاقتش رو داشته باشم .
بچه ها بیاین توی این روزا واسه همدیگه دعا کنیم،هرکسی رو که ازش دلخوریم ببخشیم بخدا نمیدونین بخشیدن چه ارامشی به ادم میده خودم امتحان کردم که میگمااا
بیاین دعا کنیم که هممون به ارزوها و رویاهای شیرینمون برسیم
بیاین دعا کنیم همیشه بنده ی خوبی واسه اونی که اون بالاست باشیم . اخه خدا که دربرابر ایییییییییییین همه نعمتی که به ما داده چیز زیادی از ما نمی خواد . تنها خواستش اینه که اون رو از یادمون نبریم
راستش به این نتیجه رسیدم که ما ادما اصلا از خیانت بدمون نمیاد چون داریم به خدا خیانت میکنیم اخه به خدایی که این همه مارو دوست داره پشت کردیم و با کسی دوست شدیم که خدا اونو به خاطر ما از بهشت بیرون کرد(البته قصد اهانت به کسی رو ندارم منظورم از ما خود من هستم که تا حالا یه دنیا اشتباه کردم)
دیگه وقت پر ارزشتون رو نمیگیرم از همتون ممنونم که حرفای منه حقیر رو خوندید
باور کنید راست میگم
همتون رو دوست دارم
بای اجیا و داداشای گلم با ارزوی بهترین ها برای همه ی شما
تقدیم به هممممممممممممممممه ی اصفهانیای گل
(تقدیم به همه ی اصفونیای گل)
ارامشی که سالهاست
با من قایم باشک می کند
ارامشی که مرا
سخت به بازی گرفته
دیگر خسته شدم
خسته از این همه گشتن
می دانم
می دانم این ارامش
دیگر برای من نیست
اری من می دانم
می دانم که روزگار
او را هم فریب داده
فریب به خیانت
اری خیانت
خیانتی که شغل ما زمینی هاست
من خسته ام
خسته از این همه تنهایی
من تنهایم
تنهاتر از هر وقت
انقدر که رگ دستم را
مدام رو به رویم می بینم
مثل اینکه او هم
خسته از این همه تنهایی شده
اخر چند روزیست
تیغ تندی را نشانم می دهد
نمی دانم چه کنم
اخر درد بدیست این تنهایی
اما نه
شاید امید دیگری هم باشد
امیدی که مرا
از این تنهایی درارد
پس می گویم به خود
به امید ان روز...
سراینده : زهرا ساعی
تا که پرسیدم ز منطق، عشق چیست؟
در جوابم اینچنین گفت و گـــریست:
لیلے و مجنون همه افسانه اند...
عشق تفسیرے ز زهــــرا و علے ست.
این مطلب به دلایلی حذف شده
قصه ی من ، قصه ی ما
من ندانم تو که هستی
و ندانم که کجایی
از تو و جایی که که هستی
من ندارم یک نشانی
من تنها از تو
آغوشی ساختم
گرم و زیبا
که در آن جای دارم
لیک این آغوش تو بی فایدست
دوری ما را تاکید می کند
اصلا این آغوش تو نیست
این خیال است
که فقط من را به تو محتاج می کند
راستش
قصه ی من فرق دارد
این دگر یک رمان خوش نیست
قصه ی من کوتاه است
آخرش تنهایی ست
اما من این را دوست ندارم
ای کاش نویسنده دلش رحم آید
قصه ی کوتاه مرا
در کنار تو به پایان برساند
سراینده : زهرا ساعی
حرف دل
حس عجیبی دارم
حسی که مرا
دیوانه میکند
دیگران این حس را
عاشقی نامیده اند
یعنی من اعشقم؟
اما عاشق که؟
نمیدانم
این حس لعنتی
مرا هم دیوانه کرده
خسته ام
خسته تر از انچه که فکرش را کنی
دل تنگم
دل تنگ یک آغوش باز
دل تنگ یک
تکیه گاه محکم
دل تنگ یک...
نمیدانم چه بگویم
کلمات از زبانم پر کشیدند
جملات
در اشکانم خلاصه شده اند
چه بگویم؟
چه بگویم از آسمانی
که مرا به گریه می اندازد
چه بگویم از خیالاتی
که مرا می بلعند
آری ،این حرف دل است
حرف دلی که غصه هایش را
با اشکهایی پنهان
فروکش میکند
آری من عاشقم
اما عاشق که؟
آخر او کیست
کیست که با فکرش
بر گلویم بغضی چنگ می زند
قلبم می لرزد
آخرش هم مثل هر روز
سیلاب اشکها
آرامم میکنند
ای عشق رویایی من
بیا
بیا که این عشق لعنتی
مرا دیوانه کرد
سراینده:زهرا ساعی
هی غریبه...
رو کسی دست گذاشته ای که همه ی دنیای من است...
بی وجدان آنقدر راحت به او نگو عزیزم!!!
تنهایی ریشه تمامی گناهان و درد هاست ؛
چوپان را "تنهایی"دروغگو كرد !!!
نیا باران
زمین جای قشنگی نیست
من از اهل زمینم خوب می دانم
که گل در عقد زنبور است
ولی سودای بلبل دارد و
پروانه را هم دوست می دارد
مراقب قلبها باشيم
وقتی تنهاييم، دنبال دوست می گرديم
پيدايش که کرديم، دنبال عيب هايش می گرديم
وقتی که از دست داديمش، دنبال خاطراتش می گرديم
و همچنان تنها می مانيم
هيچ چيز آسان تر از "قلب" نمي شکند
گاهی چقدر دلم هوس شیطنت میکند...
از همان شیطنت هایی که حرف تو پشت بند آن باشد که بگویی:
مگه دستم بهت نرسه...
می گویند باید از کنار مشکلات رد شد و گفت:
میگ میگ...
اما نمی بینند مشکلات روی ما نشسته اند و می گویند:
انگوریل انگوریل...
لعنــــــــــتــــــــــــی نبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــار. . .
امشب با دیگـــــــــــــری بیــــرون است . . .
ســـَــــــــرمـــــــــــــــــــــــــا میخورد ! ! !
دیگر از تنهایی خسته شدم ٫
به کلاغها زیر میزی میدهم
تا قصه ام را به پایان رسانند .....
از کجا " تو " بیاورم ؟
***
!زمانه به من آموخت
که دست دادن معنی رفاقت نیست
بوسیدن قول ماندن نیست
و عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست
بستی اخر ؟
بستی اخر چمدان هایت را ؟
باشد ، برو
بدرقه ات می کنم
اما این بار کاسه ای در کار نیست
چرا چشمانت گرد شد؟
خوب کاسه ای در کار نیست
چون اب پشت پایت
مثل دگر روزها نیست
این بار اشکهایم
بدرقه ات می کنند
دنبال چه می گردی؟
قران؟
قرانی در کار نیست
این بار فرق می کند
تو را از زیر قلبم رد می کنم
یادت می اید
روزی که رفتی به سفر
عکسم را به تو دادم
تا که به یادم باشی
اما این بار
عکسی در کار نیست
قلبم را میدهم
تا همیشه با تو باشم
به قلبم سفارشت را کرده ام
که اگر ان را شکستی
جدی نگیرد
ان را شوخی بداند
باز هم پشت و پناهت باشد
می دانم همسفری هم داری
پس به او گوشزد کن
که اگر خواست در قلبت بنشیند
قلب مرا له نکند
راستی این را بدان
در سفرت باران می بارد
اعتراضی نکن
این باران، اشکهای من است
می خواهم لحظه هایت را
عاشقانه کنم
در باران
همسفرت خوشحال است
می دانم چرا
درکش می کنم
شاد است چون می داند
روزی او هم
تو و همسفرت را
بدرقه خواهد کرد
مثل روزی که تو و من را
دیگری بدرقه کرد
گوینده:زهرا ساعی
ارزوی قشنگی است
داشتن رد پای تو کنار ردپای من
بر دشت سپید پوشیده از برف
اما هنوز نه برف اومده و نه تو...
با تو هستم♥
صدای باران را می شنوی♥
دانه های باران را لمس می کنی♥
سرت را بالا بگیر♥
روح آبی ات را در فیروزه بیکران آسمان به پرواز در بیاور♥
و ترنم باران را با تمام وجود لمس کن♥
تا تو باور کنی که با تو هستم..... ♥
نگران فردایت نباش،
خدای دیروز و امروزت ،
فردا هم است . . .
دختر و پسر که روزی همدیگر را باتمام وجود دوست داشتن
، بعد از پایان ملاقاتشون با هم سوار یه ماشین شدند و آروم کنار هم نشستن ...
دخترمیخواست چیزی را به پسر بگه ، ولی روش نمیشد ...!
پسر هم کاغذی را آماده کرده بود که چیزی را که نمیتوانست به دختر بگوید در آن نوشته شده بود
پسر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه، کاغذ را به دختر داد .
پسر : ضعیفه! دلمون برات تنگ شده بود...اومدیم زیارتت کنیم!
دختر : تو باز دوباره گفتی ضعیفه؟؟؟
پسر : خوب... «منزل» بگم چطوره !؟
دختر : واااای... از دست تو!!!
پ: باشه... باشه...ببخشید «ویکتوریا» خوبه ؟
پسره به دختری که تازه باهاش دوستشده بود میگه :
امروز وقت داری بیای خونمون؟
دختره : مامانم نمیذاره با چه بهونه ای بیام؟
پسره : بگو میخوام برم استخر...
دختره اومد خونه دوست پسرش
پسره : تو که اومدی استخر مثلا باید موهات خیس باشن،برو تو حموم موهاتو خیس کن!
وقتی دختره میره حموم،پسره به دوستاش زنگ میزنه...
پسره و دوستاش یکی یکی...
این آخری که رفت حموم ، نه 1ساعت نه2 ساعت ، موند تو حموم...
دیدن این دیر
کرد ، رفتن حمومو یهو دیدن دختره و پسره رگ دستشونو باهم زدند و گوشه حموم افتادن و روی دیوار حموم نوشته :
نامردا خواهرم بود...
دوست دختر شما خواهر یکی دیگه هست
این روزها هر احساس بی سروپایی راعشق می نامند…
چـه کـــــــرده ای بــا مــن ..!!؟
کـه ایـن روزهــــــا ،تــــو را
فـقــط بـه انـدازه ی یـک اشتبــاه مـی شنـاسـم
وقـتی تــــــو بـا مـنی ...
تـرافیـــک میتــونه زیبــاترین مکــــــث عالـم باشــه ...
نمیدانی
هیچکس نمیداند .
پشت نبودنهای تو
زمان چه بی رحمانه نبضش میزند
تیک تیک تیک
نیست نیست نیست...
بعد از تو
هیچ چیز آنقدر تکان دهنده نیست .
که حالیام شود
تو هرگز نبوده ای
تمرین تحملی کشنده است
نیت فراموش کردن
هزار بار تکرار می کنم
نبود نبود نبود
باز یک نفر در درونم لج میکند
و دلش میخواهد که تو بوده باشی
خدااای من !!!!
حتی نوشتنش هم غمگین ترم میکند
تو ... دیگر ... نیستی
دختره به دوست پسرش می گه: برو يه نوشيدني واسم بگير
پسره: كولا يا پپسي دختره: كولا
پسره: دايت يا عادي دختره: دايت
پسره: قوطي يا شيشة دختره: قوطي
پسره: كوچك يا بزرگ دختره: اصـلا نميخام
... واسم اب بيار
پسره: معدني يا لوله كشي دختره: اب معدني
پسره: سرد يا گرم
دختره: ميزنمتــــــــا
پسره: با چوب يا دمپايي دختره: حيووووووووووووو وون
پسره: خر يا سك
دختره: گمشو از جلو چشام
پسره: پياده يا با دو دختره: با هرچي بــــــرو فقط نبينمت
پسره: باهام مياي يا تنها برم دختره: ميام ميكوشمــــــــت
پسره: با چاقو يا ساطور دختره: ساطـــــــــور
پسره: قربانيم ميكني يا تيكه تيكه دختره: خـــــدا لعنتت كنه .. قلبم وايساد
پسره: ببرمت دكتر يا دكترو بيارم اينجا دختره مُــــرد!
خلاقیت یعنی این
وقتی ازدواج کرد کارش تمام است
یکـــــــــ قدم که به سمتتــــــــــ می آیمـــ یک قدم عقبــــــــــــ تر میروی کاش میدانستی پا برهنه روی سیم خاردار جـــــــــــلو آمدن چقـــــــــــــــــدر درد دارد....
نه
تو دروغگو نیستی
من حواسم پرت است
گفته بودی دوستم داری بی اندازه
خوب که فکر میکنم
تازه میفهمم که
بی اندازه یعنی چه
به دلتنگی هایم دست نزن
می شكند بغضــم یك وقت !!
آنگاه غرق می شوی در سیلاب اشكهایی كه بهانه ی روان شدنش هستی !! . . .
پارسال با او زیر باران راه می رفتم .امسال رفتن او رابا دیگری زیر
اشکهای خودم دیدم.شاید باران پارسال اشکهای کسی دیگر بوده................
کاش همیشه در کودکی می ماندیم تا به جای دلهایمان سر زانوهایمان زخمی می شد!!!!!!
به نام خدا خالق انسان . به نام انسان خالق غم ها
به نام غم ها
به وجود اورنده ی اشك ها . به نام اشك تسكین دهنده ی قلب ها
به نام قلب ها
ایجاد گر عشق و به نام عشق زیباترین خطای انسان
این روز ها در خودم به دنبال کلیک راست میگردم،
تا از خودم copy بگیرم و کنار خودم paste کنم ...
شاید از این تنهایی خلاص شوم ...!!
"ســـاده" کـه بـاشـی زود "حــل" مـیشـوی مـــیروند ســر وقـت "مـــسالـه" بــعــدی!!
خدایا .... خیلی ها دلمو شکستن ؛ دیگه تحمل ندارم ! شب بیا باهم بریم سراغشون .... من نشونت میدم ؛ تو ببخششون ... !!
مادر کودکش را شیر می دهد
و کودک از نور چشم مادر
خواندن و نوشتن می آموزد
وقتی کمی بزرگتر شد
... کیف مادر را خالی می کند
تا بسته سیگاری بخرد
بر استخوان های لاغر
و کم خون مادر راه می رود
تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود
وقتی برای خودش مردی شد
پا روی پا می اندازد
و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران
کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید :
عقل زن کامل نیست ...
بزرگتر که شدیم مدادهایمان هم تکامل یافتند
تبدیل به خودکارهایی بی رحم شدند
تا یادمان بدهند که هر اشتباهی پاک شدنی نیست!
اکنون اینجایم با پاک کنی یادگار از کودکی
میخواهم پاک کنم این مشق کهنه ی اشتباه را !
ولی نمیتوانم ...