دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.
دیزباد وطن ماست

دیزباد وطن ماست

سایت رسمی روستای دیزباد علیا (بالا) از توابع شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران.

دیالوگ اول در باب قجغر

«دیزباد وطن ماست»- #نه_به_ قوچگرد_بله_به_ قجغر

یکی از دیزبادی ها در باب وجه تسمیه قجغر نوشته است:  دیزبادیهای قدیم و اجداد ما چون  تلفظ قوچگرد - قوچگر -براشون سخت بوده ( به نظر بنده دیزبادی ها اتفاقا سخت ترین کلمات را در ادبیاتشان از گذشته داشته اند و تا امروز هم استفاده می کنند. برای اثبات این موضوع به دیوان خاکی مراجعه کنید.) ، اون رو با همان کلمات و واژه های همون زمان خودشون و به لهجه خودشون مثل بسیاری از کلمات دیگه  مخفف کردن و منظورشون همون قله ای بوده است که قوچها در اون در حال و جنب و جوش هستند. (مگر شما در آن زمان بوده اید که می گویید در آن قله قوچ در حال جنب و جوش بوده است؟) 

من زمان بچگی که از پدر بزرگم سوال میکردم برای اسم قجقر یادم هست که میگفتن چون قوچ زیاد داشته و رفت و آمد داشتن روی قله به این اسم معروف شده.. (این موضوع به زمان پدر بزرگ شما بر نمی گردد، پدر بزرگ شما 6 نسل بعد از خاکی است و این قجغر در زمان شاه عباس به این نام نامیده شده است)

که میشه اینجور برداشت کرد که قوچها در اون جا مشغول جنب و جوش و دویدن بودن و با مرور زمان و ترجمه واژه های( قجقر ) به این کلمه قوچگرد رسیده اند 

به نظر من قجغر و قوچگرد و قوچگر فقط کلمه هستند و اصل این است که روستای زیبای ما در دامنه این قله زیبا نشسته و ما به وجودش افتخار  میکنیم و کسی این اصالت رو نمیتونه از ما بگیره. (این برداشت هم اشتباه است. اگر اسم شما را عوض کنند و به جای محمد، موشه بگذارند، آنوقت شما دیگر یک مسلمان نخواهید بود و احتمالا دارای هویت یهودی می شوید. بنابراین این مساله کاملا هویتی است.)  

 با سپاس 


نفر دوم در باب قجغر می نویسد: چند نکته در مورد معنی قجقر به نظر خوانندگان و همدیاران عزیز می رسانم :

الف ) در فرهنگ دهخدا ، قج مترادف قچ امده و قچ را به معنای میش نر شاخدار جنگی اورده است .

پنبه در اتش نهادم من به خویش / در فکندم من قج نر را به میش ( مولانا)

ب) قر ( با فتحه) ابدال ( تبدیل شده ) قار  است . حذف الف در گویش دیزبادی امری معمول است مانند بالاخانه به بلخنه با خاله به خله

ج) قر یا همان قار به معنای برف و سفید امده است ( برهان ، انندراج)

چشم این دایم سفید از اشک حسرت همچو قار / روی ان داغ سیاه از اه محنت همچو قیر ( انوری)

و یا : روز خصمت سیاه بادچون قیر / روی بختت سفید باد چون قار ( امامی هروی)

د)  قجقر کلمه ای ترکی است .

در کتاب فرهنگ اسامی روستاهای اذربایجان شرقی  ، نوشته ی صمد چایلی  ، انتشارات اختر۱۳۸۷ ، قوچ قار از توابع میانه ثبت شده که به معنای قوچ سفید امده است .

ذ) در کتاب فرهنگ ترکی اذربایجانی ارک ، نوشته ی اسماعیل جعفر زاده  نیز قوچ قار به معنای قوچ سفید امده است .

ر) اشعاری چند از بزرگان دیزبادی از خاکی گرفته تا رقامی و فدایی ، همه و همه قجقر را با همین گویش و دیکته اورده اند، 

   ۱)  نمی دانیم چرا و با چه انگیزه ای شخصی یا گروهی سعی در تغییر نام قجقر داشته و دارند ،

 ۲)  با این مستندات و ادله قوی و محکم , از شورای محترم دیزباد می خواهیم که نسبت به تعویض پلاکارد سر قجقر و حذف کلمه قوچ گرد اقدام نمایند. و نیز نسبت به اصلاح ان در ویکی پدیا و سایر سایت ها اقدام نمایند. از مردم فهیم و با فرهنگ دیزباد نیر درخواست داریم همیشه و در همه جا کلمه ی قجقر را به کار برند.

با سپاس: حسین میرشاهی مهدی محمد ( میری)

نفر سوم در این خصوص می نویسد: البته من با مراجعه به تنها فرهنگ لغتی که در دسترس دارم و دسترسی به کتابخانه آستانه هم ندارم، معنی قجغر را چنین دریافتم:

قجغر از دو بخش تشکیل شده.

۱) قج که همان تغییر یافته واژه قچ ست به معنی قوچ .

۲) غر به معنای شکاف، گودال در زمین، جوی باریک و جمع غرور به معنی فریبنده، فریب دهنده و کنایه از جهان ست.

قجغر با توجه به این مفاهیم احتمالن معنی قوچ فریبنده یا فریب دهنده را می دهد و شاید هم بهتر باشد بگویم قوچ جهان یا جهانی.

عاجزانه از شورای زحمتکش و خوی روستایمان  تقاضا می کنم قبل از اینکه دیر شود نام کوچه های روستا یمان را از پیش کسوتان  بپرسند و مانند شهرها روی یک تابلو فلزی کوچک بنویسند و در ابتدای هر کوچه نصب نمایند و از سردرگمی من و نسل جوانمان که خیلی از نام کوچه ها را نمی دانیم در بیاورند و همچنین از پیش قجغر و بالاده گرفته تا رودخانه هر کوچه باغی را که می بینند اگر نامی دارند تابلو نویسی کنند و اگر ندارند نام باغهای همان بخش را بگذارند تا دیر نشود و حکایت نامگذاری قوچگرد که بیگانه ست بجای قجغر به ما تحمیل نمایند و بگونه ای زبان بسته هویت اصلی مان را بگیرند خیلی ممنون خواهم شد اگه توجهی کنند و دست کم یک سوم این هزار و دویست و پنج عضو این کانال هم صدایشان در بیاد و از این موضوع حمایت کنند.

متاسفانه در این دوره علیرغم اینکه مسائل فرهنگی جزء مسائل اصلی شورای اسلامی دیزباد بوده اما این حساسیت ها اساسا کمتر مورد توجه قرار گرفته و گاهی به نظر می رسد که هویت زدایی شده است. امیدواریم که ادله ارائه شده در این خصوص محکم و قابل دفاع باشد و هویت مردم دیزباد تحت تاثیر سلیقه و منویات افراد قرار نگیرد. اسم چیزی نیست که بخواهد معنا شود و معنای آن اسم جدید آن باشد. مثلا بگویید یک نفر اسمش فخرالدین است. پس این اسم را تقسیم کنیم به ف+خر+ال+دین و بعد بگوییم که این ف در عربی یعنی پس و خر در فارسی یعنی الاغ و ال حرف تعریف عربی است و دین هم یعنی دین و بنابراین شخص «پس خری شناخته شده در دین» نام دارد!!! 

از تصمیم گیرندگان انتظار می رود از عقل استفاده کنند. 





قجغر، قوچگل، قجقر یا قشقر دیزباد؟

روستای دیزباد بالا در میان دو کوه مرتفع قجغر و لوکه قرار گرفته است. دوستان نظرات متفاوتی در مورد وجه تسمیه قجغر دارند. امروز متن جالبی در مورد قجغر پیدا کردم. لطفا پس از خواندن مقاله «قلعه منصور» و یادداشت « وجه تسمیه قجغر» در مورد متن ذیل که از کتاب «نقض» صفحه 753 اخذ شده نظر خود را برایم ارسال کنید.

تعلیقه ۳۳

امیر قشقر

این‏که مصنّف رحمه اللَّه علیه گفته: «و برى در عهد قشقر و امیر عبّاس که اصحاب بوحنیفه را به محفل پادشاه حاضر کردند به کرّات...» تا آخر، و نیز گفته (ص ۱۳۲ - ۱۳۳): «و امیر قجقر بفرمود تا بندارى هنار فروش که قصد بوالقاسم عبدویه کرده بود، از طاق باجکى - یا: تاجکى - در آویختند»؛ و نیز گفته (ص ۴۵۸): «و امیر اتابک قشقر و سنقر کفحل...» تا آخر؛

و ابن اسفندیار در قسم سومِ تاریخ طبرستان (ص ۳۵) گفته: «و در آن تاریخ، قلعه استوناوند، در دست ملاحده اسماعیلى بود و قلعه منصوره کوه به دامغان همچنین. اتّفاق را حشم ملاحده از منصوره کوه، به دامغان آمده بودند. قجغر بر ایشان تاختن برد و حرب افتاد، بسیارى از ملاحده بکشت و از آن‏جا به علاء الدّوله على پیوست و پیش‏کارىِ او بر دست گرفت که حقوق نعمت حسام الدّوله بر او بود و چند نوبت پناه به خدمت او کرده بود و در رکاب اصفهبد به اصفهان شد...».

و «قشقر» از اعلام بسیار معروف ترکى است. و یکى از اُمراى نامى سلطان جلال الدّین، موسوم به این نام بوده است، چنان‏که در جلد دوم جهانگشاى جوینى به تصحیح علّامه قزوینى رحمه اللَّه علیه (ص ۱۷۲) آمده: «سلطان، قشقر را پیش خواند و یکتا نان و قدرى نمک به او داد و نزدیک قفجاقان فرستاد».

در هر صورت، معلوم شد که این شخص مذکور در نقض، معاصر امیر عبّاس والى رى و سلطان سنجر بوده است و در رى، ولایت و امارت داشته است. و این مقدار در این‏جا کافى است، طالب تفصیل، خودش به مظانّ دیگر رجوع کند.


در متن دیگری در سایت عبدالعظیم آمده است:


11. ابو القاسم عبدویه


صاحب بعض مثالب النواصب درباره وى چنین نوشته:


در شهر رى رستم خادم و بلقسم عبدویه و بلقسم شواء و غیرهم که امیر قجقرشان به طاق باجکى برآویخت همه رافضیان شتّام بودند.(3)


و صاحب نقض در رد وى مى‏گوید:

اما ابوالقاسم عبدویه (رحمة اللّه‏ علیه) اصولى مذهب و شیعى بود. پادشاه وقت او را به سبب فتنه و غوغاى برآویخت و چون او را معلوم شد که طالویه خاک‏روب و دگران از حنفى و شفعوى در حقّ وى خوابهاى نیک دیدند و معتمدان طوایف بر


1. نقض، ص 420.


 2. نقض، ص 217.

3. نقض، ص 118.


(294)

ایمان او گواهى دادند پشیمان شد و رخصت داد که او را در مقابل تربت سید عبدالعظیم حسنى (رضى اللّه‏ عنه) دفن کردند در داخل مشهد و امیر قجقر بفرمود تا بندارى هنار فروش که قصد بو القاسم عبدویه کرده بود از طاق باجکى درآویختند.(1)

در دیگر مصادر یادى از وى نیامده است.