باید آرام رفت !

باید آرام رفت !

 

کسی که به سفر عادت دارد،

 

می داند که همیشه

 

لحظه ای فرا می رسد

 

 

که باید رفت!

 

برف

 

مهربانی مانند برف است 

 

همه آنچه را که میپوشاند 

 

زیبا میکند ...

کنار تو ...

 

کنار تو ...

 

بغض سکوت

 

 

بعضی وقتا سکوت میکنی چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرفی بزنی …!

بعضی وقتا سکوت میکنی چون واقعآ حرفی واسه گفتن نداری …!

گاه سکوت یه اعتراضه ، گاهی هم انتظار …!
.
.
.
.
اما بیشتر وقتا سکوت …!


واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که توو وجودت داری ، توصیف کنه

...!!

 

دلم خیلی گرفته!!!!

 

مظلوم حسینم

 

التماس دعا

اینجا ایستاده ام بر لبه پرتگاه!!!

 

آخرین حرف

 

 

اینجا ایستاده ام بر لبه پرتگاه

 

 

مرگ را احساس می کنم

 

 

تمام خاطره ها را یک به یک از یاد می گذرانم

 

 

نه جراتی برای پریدن دارم

 

 

و ن میلی برای عقب کشیدن و ادامه

 

 

نمی دانم چه خواهد شد

 

 

بودنم را که کسی یاد نکرد

 

 

شاید این بار رفتنم را همگی یاد کنند .

 

سکوت مرد

تنهایی

 

 مرد ها سکوت می کنند


نمی توانند وقتی ناراحت هستند گریه کنند و بهانه بگیرند


آنها نمی توانند به تو بگویند من رو بغل کن تا آروم بشم


نمی توانند بگویند دلشان می خواهد در آغوش تو گریه کنند


ممکن است خیلی تو را دوست داشته باشند


اما نمی توانند صداشون ...رو مثل دختر بچه ها کنند و جیغ بزنند و بگویندعاشقتم


او همه ی اینها را قورت می دهد که بگوید یک مرد است


یک آدم محکم که می تواند تکیه گاهت باشد


اما شما به قوی بودنش نگاه نکنید


توی قلبش یک بچه زندگی میکند!!!.

 

مردانــه کــه دلت بگیـــرد ...!

 

تنهایی

 

 

مردانــه کــه دلت بگیـــرد کــدام زن میخواهــد آرامــت کند…؟

 

مردانــه که بغض کنے چه زنے توانایے آرام کــردنت را دارد…؟

 

 مــرد که باشــے حق ایــن ها را نــدارے…

 

مــرد که باشے حـق ات فقـط در دل نگـهداشتن است….

 

مــرد که باشے از دور نماے ِ کوهـے را دارے , مغـرور و غمگیـن و تنهـا….

 

مــرد که باشے شـب که دلت بگـیرد

 

بیچـاره میشـوے...بیچــاره

 

زندگیست دیگر !!

تنهایی

 

زندگیست دیگر !!

 

همیشـــہ کـــہ همـــہ رنگ‌هایش جور نیست ، همـــہ سازهایش کوک نیست !!

 

باید یاد گرفت با هر سازش رقصید ، حتـــے با ناکوک ترین ناکوکش ...

 

اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن!

 

حواست باشد بـــہ این روزهایـــے کـــہ دیگر بر نمـــے گردد.

 

جاده یک طرفه...

شب سردی است و من افسرده


راه دوریست و پایی خسته


تیرگی هست و چراغی مرده


می کنم تنها از جاده عبور

 

جاده یک طرفه

 

دور ماندن ز من آدمها


سایه ای از سر دیوار گذشت


غمی افزود مرا بر غمها


فکر تاریکی و این ویرانی


بی خبر آمد تا مرد دل من


قصه ها ساز کنم پنهانی


نیست رنگی که بگوید با من


اندکی صبر ، سحر نزدیک است


هر دم این بانگ برآرم از دل


وای این شب چقدر تاریک است


خنده ای کو که به دل انگیزم


قطره ای کو که به دریا ریزم


صخره ای کو که به دام آویزم


مثل اینست که شب نمناک است


دیگران را هم غم هست به دل


غم من لیک غمی غمناک است


هر دم این بانگ برآرم از دل


وای این شب چقدر تاریک است


اندکی صبر ، سحر نزدیک است...